Warning
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.

یک دهه طنین جنسیتی (بخش اول) – روزبه سعادتی

در جهانی که فقر، جنگ، مسائل زیست محیطی از یک سو و بحران معنای انسان قرن بیست و یکمی از دیگر سو، سیمای آن را هر روز تیره تر می کند به نظر می رسد جنبشهای آگاهی بخش و کنشگران آنها، کور سوی امیدی را بر چهره این جهان می تابانند. فعالان محیط زیست، حقوق زنان، هویت طلبان، فعالان ضد جنگ و … همگی نشانه های معناداری هستند از تضادهای جامعه ای که در آن زندگی می کنیم و شاید تنها نطفه های مقاومت این عصر همان ها باشند و هر کدام سهمی از حقانیتی را بر دوش می کشند که سالهاست از سوی منادیان قدرت، واپس زده شده است. این واپس زدگی، چه به طریق حقوقی (سازکارهای رسمی و قانونی شده) و چه عرفی (قالبهای ذهنی) در متن جامعه کانالیزه می شود. و رسالت این نطفه های مقاومت ترسیم تصویریست از آینده ای معنادار بدون این ساز و کارهای رسمی و غیر رسمی و تلاشی است در جهت نیل به آن.
این زن” و یک تصویر
حدود چهارده سال پیش زنی را به جرم زنا در یکی از زمینهای اطراف شهر میانه سنگسار کردند. آن روز آنجا بودم. یکی از آشنایان اجازه دیدن صحنه‌ی سنگسار را به من نداد. نوجوان بودم و پشت حلقه ای از جماعت سنگ به دست، ایستاده. تنها صحنه‌ی آمدن آمبولانس را به یاد دارم و گذاشتن بدن تکه-تکه “آن زن” را در کیسه پلاستیکی. در راه بازگشت همه باهم حرف می زدند. یکی از اندازه سنگها گفت؛ اینکه “شرعا، برای سنگسار سنگهای کوچک رودخانه ای لازم است” و دیگری از بدبختی شوهر “آن زن”! یکی گفت:” حقش بود. اگر سنگسار نباشد فساد فراگیر می شود.” و
صحبت از هر چیزی بود جز “آن زن” .آنقدر گفتند که حتی نوجوان پانزده ساله ی در حال بلوغ هم “آن زن” را محکوم کرد و بعدها حتی لم یزرع بودن آن زمین هم بر گردن “آن زن” افتاد.
آن زن” سنگسار شد و سالها گذشت
تا در یکی از شبکه های خبری ماهواره ای حکم سنگسار زنی منعکس شد. ظاهرا جرم همان جرم چهارده سال پیش، قتلی هم پیوست پرونده بود. این زن تیتر اول تمام نهادهای خبری داخل و خارج شد. زنی در زندان مرکزی تبریز. این بار هم همه با هم حرف می زدند ولی هیچ کس به اجرای حکم سنگسار رضایت نمی داد. همه (مردم) از وحشی گری این حکم می گفتند و اینکه “زمانه عوض شده است، دیگر وقت این کارها نیست.” به ندرت کسی پیدا می شد که به اعدام راضی باشد، اگر هم بود، آن هم سنگسار را محکوم می کرد. ولی کم نبودند آنهایی که “این زن” را گناهکار می دانستند. تنها تفاوت در چگونگی نگرش به کیفر بود. شاید اگر وی را برای اجرای حکم می بردند این بار سنگ اندازی در محل حاضر نمی شد.
جرم همان جرم چهارده سال پیش بود ولی “این زن” سنگسار نشد
و کسی چه می داند، اگر چهارده سال دیگر بگذرد کسی زنا را جرم بداند یا نه. گرچه به نظر می رسد همچنان عملی نکوهیده خواهد بود.
تصویری که در سطور بالا باهم دیدیم به وضوح، بیانگر تغییر قضاوت مجموعه ای انسانی ست. مجموعه ای که با گذشت یک دهه، نظام ارزشی اش و بالطبع قضاوتش به شدت دگرگون می گردد. این دگرگونی می تواند بحث های زیادی را برای واکاوی در پیش روی ما قرار دهد. مقولاتی چون جرم و اصالت کیفر (که سالهاست مورد مناقشه موافقان و مخالفان است)، رسانه و تاثیرات آن و بسیاری. ولی سطوری که ارائه می شود نه در پی پرداختن به این مقولات خواهد بود و نه در صدد برائت مجموعه ی انسانی دهه ی قبل. هدف نقدی ست بر فعالان این عرصه از اجتماع .
شاید طرح چندین سوال حول تصویر سنگسار بتواند در فهم بیشتر مسئله به ما کمک کند؛
اگر علت سنگسار زن اول فرهنگ عمومی جامعه و عدم آگاهی آن باشد می توان نتیجه گرفت دیگری به دلیل توافق فعالان حقوق زنان در آگاهی بخشی به جامعه سنگسار نشد؟ اگر نظام قضایی یک دهه پیش سنگسار را اجرا کرده است، آیا عدم اجرای سنگسار پس از یک دهه مرهون اصلاح ساختار قضایی است؟ و اگر جواب مثبت است، جنبش زنان[۱] چه سهمی را در این اصلاح داشته است؟ تاخر(یا تقدم) توسعه فرهنگی در فرایند مدرنیزاسیون چه قدر در این مسئله دخیل بوده است؟ و جنبش زنان چه سهمی را از توسعه فرهنگی به خود اختصاص می دهد؟
بدون لحاظ تاثیرات علل برونزا و ساختاری که تحت کنترل جنبش زنان نمی باشد ( همانند ساختار نظام قضایی و …)، به نظر می رسد نمی توان سهم زیادی را برای علل درون زا قائل بود. یعنی جای تردید وجود دارد، جنبش زنان با توجه به ماهیت و کنش جمعی که از خود بروز می دهد علت اصلی دگرگونی نظام ارزشی و به الطبع نظام اجتماعی باشد. و بیشتر این دگرگونی در یک سیر طبیعی-زمانی روی داده است. گرچه این نقد می تواند شامل بسیاری از جریانهای سیاسی-اجتماعی موجود در جامعه باشد ولی از آنجاییکه تمرکز این نوشته حول مسئله زنان است اختصارا برخی از نقصان ها ذیلا ذکر می شود.
دیگری ستیزی
بر مبنای فرایند مدرنیزاسیون، توسعه فرهنگی در کنار توسعه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، انسانی و پایدار یکی از سلسله مراحل توسعه به شمار می رود. ودر برخی مدل های توسعه به عنوان رکن اصلی در نظر گرفته می شود. یعنی بدون توسعه فرهنگی دیگر مراحل آن عقیم خواهد ماند.
همچنین در بحث از توسعه فرهنگی سه مسئله اساسی مطرح می شود و جامعه ای که قادر به حل این سه مسئله نباشد نمی تواند با موفقیت این مرحله را پشت سر گذارد. این سه مسئله عبارت است از حل معضلات دیگری گرایی، تقدیر گرایی و دیگری ستیزی.
این سه معضل در تمامی کشورهای توسعه نیافته و با ساختارهای سنتی به شکلی وجود دارد. و گهگاه حتی برخی از نخبگان اجتماعی نیز دچار آن می شوند.
از سویی جنبش ها صرف نظر از فراگیر بودن آنها ماهیتی متکثر دارند. یعنی شبکه هایی غیر رسمی (INFORMAL) هستند که بسیاری از نگرش ها را حول یک موضوع اصلی در بر می گیرند. جنبش زنان و کنشگران آن نیز در این مسئله مبرا نمی باشند. یعنی لایه هایی از جنبش زنان نیز با توجه به خاستگاههای فکری خود دچار این معضلات، به خصوص دیگری ستیزی می گردند و این مسئله در مواجهه آنها با مردان بیشتر مشخص می شود. این در حالیست که در دنیای تبعیض و مردسالاری دشمن نه مردان، بلکه خود ساختارهای تبعیض می باشند.
نقد سیاه
به نوعی می توان گفت هر جنبش اجتماعی با نقد( نقد پیشگامانه) آغاز می شود و ادامه پیدا می کند. نقدی که فاصله ی موجود بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد را تصویر می کند. در واقع جنبش ها بر مبنای نقد وضع موجود است که اشکال اعتراض متفاوتی را از خود بروز می دهند. این اشکال اعتراض اکثرا معطوف به ارزش و گاها معطوف به هدف می باشند. برای روشنتر شدن موضوع جوانانی را تصور کنید که در اجلاس سران بیست کشور صنعتی پلاکاردهایی را با شعارهای محیط زیستی حمل می کنند. آنها به خوبی می دانند که با چنین اعتراضی بیست کشور صنعتی کارخانجات خود را تعطیل نخواهند کرد. ولی این شکل اعتراض به گونه ای سعی دارد که ارزشهای محیط زیستی خود را ترویج و پایگاه های مردمی را به خود جلب نماید. در واقع نقدی ست که به نتیجه نمی انجامد و صرفا برای آگاهی بخشی مخاطبان صورت می گیرد. اجازه بدهید از آن با نقد سیاه نام ببرم. این نقد اساس کار جنبش‌های نوین را تشکیل می دهد.
جنبش زنان در جامعه ما فاقد نقد سیاه است. در واقع بخشی از آن بدون وجود پایگاه اجتماعی قوی صرفا نتیجه گراست و هیچ برنامه ی مدونی را جهت آگاهی بخشی مخاطبان خود ندارد. بخش دیگر آن نیز هر از گاهی و به صورت تقویمی دست به کنش جمعی می زند. یعنی بدون تدوین برنامه بلند مدت و نه به صورت ایجابی، بلکه به صورت مناسبتی و عکس العملی، عمل می نماید. با کمی مسامحه می توان گفت اگر زنی محکوم به اعدام و یا سنگسار نشود فرایند آگاهی بخشی زنان با رکود مواجه خواهد شد! و از این رو این جنبش بیشتر مقطعی ست تا پیوسته.
تیپ شدگی
یکی از مشکلات اصلی جریانهای روشنفکری در جامعه ما فاصله گرفتن آنها از متن جامعه می باشد(این درحالیست که جامعه روحانیت هرگز به این معضل دچار نشده است). این انفصال دلایل متعددی دارد. از جمله ؛
عدم وجود مرکزیت فکری؛ جریانهای روشنفکری همواره به صورت پراکنده وجود داشته اند و این پراکندگی اکثرا نه در بطن جامعه که بیشتر در فضاهای آکادمیک بوده است. در حالی که روحانیت به مرکزیت نجف و قم همواره نزدیک به مردم به فعالیت پرداخته است.
گفتمان روحانیت بسیار همگون با جامعه بوده در حالیکه جریانهای روشنفکری بدون لحاظ شرایط اجتماعی سعی در دگرگونی یکباره جامعه داشته اند.
استقلال مادی روحانیت از طریق شرع شاید اصلی ترین دلیل بر این توفیق باشد. بر عکس عدم استقلال مادی روشنفکری مشکلات عدیده ای را برای آن پدید آورده است.
جنبش زنان نیز به گونه ای با این مشکلات رو در رو بوده است. ساختارهای سنتی جامعه که همواره توسط نیروهای مرتجع بازتولید شده، با برچسب زنی بر فعالان این جنبش، آن ها را از متن جامعه به حاشیه رانده است. و به نظر می رسد هنوز این حاشیه ماندگی ادامه دارد و جنبش زنان هنوز نتوانسته است رویکردی را بر این معضل ارائه دهد. معضل اشتغال زنان نیز آبی بوده است بر این آسیاب. این عوامل باعث شده است که برخی فعالین این عرصه هر روز بیشتر به آفت محفلی شدگی دچار شده و محدود به اقلیت کوچکی از زنان روشنفکر شوند. از این رو اکثر فعالیتهای آنان صرفا در قالب گزارش های حقوق بشری، خبری و … و نه در جهت آموزشی برای کلیت جامعه شکل می گیرد.
[۱] در این نوشته استفاده از مفهوم جنبش برای جنبش زنان در جامعه کنونی با کمی تردید صورت گرفته است. چرا که بر اساس سنخ شناسی کلاسیک آلن تورن یک جنبش اجتماعی توسط سه اصل قوام می یابد: هویت، دشمن، چشم انداز. و تطبیق این سه اصل با جنبش مذکور آسان به نظر نمی رسد.
……….
نشر شده در شماره‌ی یازدهم نشریه‌ی “گؤزه‌نک” / دانشگاه شهید مدنی آذربایجان/ اردیبهشت
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn