رادیکالیسم و دموکراسی

وحید وحدت حق
چرا بعضی از شخصیت‌های سیاسی که در سال‌های شصت و هفتاد میلادی در جنبش‌های رادیکال در اروپا فعال بودند در چند دهه گذشته توانستند و هنوز می‌توانند در بخش رسمی سیاست کشورهای اروپایی و یا در صحنه بین‌المللی نقش مهمی بازی بکنند؟
دولت‌های دموکراتیک برای ادغام جنبش‌های رادیکال چه نقشی بازی می‌کنند و چرا بخشی از جنبش‌های رادیکال به مرور زمان در ساختار قدرت سیاسی جذب می‌شوند و رادیکالیسم خود را پشت سر می‌گذارند؟
واقعیت این است که توانایی انعطاف‌پذیری سیاسی دولتی و فردی فقط در سیستم‌های دموکراتیک مشاهده می‌شود.
در ابتدای این مقاله برای مثال دو شخصیت سیاسی آلمان و فرانسه معرفی می‌شوند که در بازه زمانی ۵۰ سال تغییر شخصیتی کرده‌اند: دانیل کوهن بدندیت و یوشکا فیشر.
در قدم بعدی این سئوال طرح می‌شود که این دو شخصیت و البته خیلی از همقطارهای آنها چه تاثیری به تاریخ کشورشان گذاشتند و امروز درکجا قرار گرفته‌اند؟ در پایان مقاله به این سئوال پرداخته می‌شود که چرا سیستم‌های دموکراسی به همچنین شخصیت‌هایی یعنی به بزرگترین منتقدان خود اجازه رشد می‌دهند، در حالیکه امثال آنها در دیکتاتوری‌ها اعدام می‌شوند؟
دانیل کوهن بدندیت و یوشکا فیشر
هدف نوشتن این  مطلب به هیچ وجه تبلیغ برای این دو فرد نیست.
کوهن بندیت در چهارم آوریل ۱۹۴۵ در فرانسه بدنیا آمد و کودکی خود را در دوران پر تلاطم بعد از جنگ جهانی دوم گذراند. او در آلمان به مدرسه رفت و در سال ۱۹۶۵ دیپلم دبیرستان خود را گرفت، در پاریس جامعه‌شناسی خواند و یکی از مشهورترین سخنگویان و فعالان «انقلاب ماه مه پاریس» بود. کوهن بندیت با جنبش دانشجویی آلمان غربی نزدیکی زیادی داشت. یکی از مهمترین مسائل نسل جنبش دانشجویی آن زمان این بود که چرا پدر و مادرشان یا عامل و یا قربانی جنایات فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم شدند؟ چرا در دنیا عدالت اقتصادی حاکم نیست؟ چرا نژادپرستی و جنگ خانمانسوز هنوز در جهان حاکم است؟ چرا انسان‌ها مشغول نابودی محیط زیست خود هستند؟
کوهن بندیت و فیشر در محیط رادیکال سیاسی و اجتماعی قرار گرفته بودند. در وبسایت رسمی دانی کوهن بندیت که وکیل هم بود، نامه ایی را می‌شود خواند که او در ۱۳ ژوئن ۱۹۶۷ خطاب به دانشجویان آلمانی نوشته بود. او در این نامه در مورد  «بنو اونه زورگ»، یک دانشجوی آلمانی که توسط پلیس آلمان به قتل رسید، نوشت: «کسی نباید فکر کند که بعد از این کشته در کشورهای دیگر توانایی بالقوه خشونت کمتر خواهد شد»
بنو اونه زورگ دانشجویی بود که در یک راهپیمایی علیه حضور شاه ایران در آلمان کشته شد.
چند وقایع تاریخی نه فقط به کوهن بندیت بلکه کلاً به جنبش چپ آلمان تاثیر زیادی گذاشت:
مثلا به یکی از دوستان نزدیک کوهن بندیت به نام رودی دوتچکه سوءقصد می شود. کوهن بندیت به عنوان یکی از سخنگویان جنبش رادیکال دانشجویی آن زمان در ماه فوریه ۱۹۶۸ با رودی دوتچکه، یکی دیگر از فعالان رادیکال جنبش دانشجویی آلمان در کنگره علیه جنگ ویتنام دیدار کرد. اعتراض علیه جنگ ویتنام احساس همبستگی بین دانشجویان بوجود می آورد.
در ۱۱ آوریل ۱۹۶۸ یک فرد آلمانی که  دانشجویان چپ گرا را مقصر بیکار بودن خودش می‌دانست به دوتچکه تیراندازی می‌کند. با این وجود دوتچکه توانست تا سال ۱۹۷۹ زنده بماند. دوتچکه یکی از بزرگترین منتقدان دیکتاتوری های سوسیالیستی و مبارزه مسلحانه از یک سو و از سوی دیگر یکی از منتقدان سیستم حاکم سرمایه‌داری بود.
کوهن بندیت با کارل ولف، رئیس اتحاد دانشجویی سوسیالیستی آلمان، هم آشنایی داشت. ناگفته نماند که به ولف در سال ۲۰۰۹  بالاترین جایزه دولتی آلمان اهداء شد که «بوندس فردینست کرویتس» نام دارد. او این جایزه را گرفت چون او یک ناشر شناخته شده و منتقد است.
کوهن بندیت با یوشکا فیشر وزیر خارجه سابق آلمان هم در سال ۱۹۴۸ دوست شد. آن دو در گروه «مبارزه انقلابی» فعالیت می‌کردند. نام یکی از مجلات آنها «سنگ فرش خیابان» بود. بعد از تشکیل حزب سبزها کوهن بندیت در سال ۱۹۸۴ عضو حزب سبز می‌شود. کوهن بندیت امروز یکی از روسای حزب سبزها در پارلمان اروپا است. او هم نمایندگی حزب سبز آلمان و هم نمایندگی حزب سبز فرانسه را در پارلمان اروپا به عهده گرفته است و در یک دوره نماینده سبزهای آلمان و در دوره بعدی نماینده سبزهای فرانسه هست.
جالب است که دانشگاه کاتولیک شهر تیلبورگ هلند به او تیتر دکترا اهدا کرده است.
یوشکا فیشریوشکا فیشر
یوشکا فیشر امروز رئیس یک کمپانی رایزنی بزرگ است. او و همکارانش از سال ۲۰۰۹ تا به امروز مشاور شرکت‌های بزرگ سرمایه‌داری هستند. به نقل از تارنامه این کمپانی آنها با کارکرد سیاست در عمل و در تئوری آشنایی دارند. البته فیشر به عنوان مشاور سیاسی شرکت‌های سرمایه‌داری پیشرفت شغلی خودش را شروع نکرد.
فیشر متولد ۱۲ آوریل ۱۹۴۸ است و یکی از رهبران جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۷ بود و در جنبش فراپارلمانی اپوزیسیون آلمان فعالیت می‌کرد با وجودیکه او رسماً دانشجو نبوده و فقط بعنوان مهمان در سمینارهای دانشگاهی رشته فلسفه و جامعه‌شناسی شرکت می‌کرده است. فیشر برای پول در آوردن مجبور بود در کارخانه کار کند و تاکسیرانی هم می‌کرد.
در سال ۱۹۷۱ او در کارخانه اپل شروع به کار می‌کند. هدف او سازماندهی کارگران برای به پیش بردن انقلاب سوسیالیستی بود. بعد از تشکیل حزب آلترناتیو سبزها فیشر مبارزه خود را با کفش کتانی در پارلمان آلمان شروع کرد تا اینکه وزیر خارجه آلمان شد. تم کونیگز یکی از همقطاران فیشر که در سازمان ملل کار می‌کرد و عضو پارلمان آلمان نیز هست، در یک مصاحبه با مجله شترن گفته که در آن دوره‌ها هیچ وقت به فکرشان نمی‌رسید که روزی مقام و شغل‌های «بورژوایی» داشته باشند. در دهه شصت و هفتاد آنها فقط علیه «جنگ‌های امپریالیستی» و یا «فاشیسم» مبارزه می‌کردند.
امروز سبزها در استان هسن آلمان با حزب محافظه‌کار مسیحی دموکرات ائتلاف کرده‌اند. بعضی از مفسران می‌گویند که این ائتلاف سبزها با حزب سیاه مسیحی دموکرات می‌تواند سرمشق سیاست این دوحزب در ایالت‌های دیگر آلمان و حتی در اروپا شود.
سبزها جامعه و سیستم دولتی آلمان و اروپا را تغییر دادند
جنبش دانشجویی آلمان و فرانسه اجتماع و سیاست دولتی اروپا را تغییر دادند. «انقلابیون» دهه شصت و هفتاد در چند دهه بعد پروفسورهای دانشگاه شدند، سیاستمدار و سرمایه‌دار بخش‌های اقتصادی که اکثراً در بخش‌های محیط زیست مشغول شدند و  برخی هم معلم شدند.
در قدم بعدی این سئوال طرح می‌شود که این دوشخصیت کوهن بندیت و فیشر و البته جنبش سبز که در شروع کارش رادیکال بود چه تاثیری به تاریخ کشورشان گذاشتند؟ صادقانه می‌شود گفت که این جنبش اروپا را تغییر داد و تا حدی هم خود تغییر یافت. پس باید پرسید چرا؟
کشورهای دموکراتیک انعطاف‌پذیر هستند و می‌توانند حتی مخالفان خود را تحمل کنند تا آنجایی که منتقدان حاکمیت نخواهند و نتوانند ستون سیستم حاکم را متزلزل کنند.
از سوی دیگر بخش اعظمی از فعالان دانشجویی آن زمان به موازین حقوق بشر و دموکراسی اعتقاد داشتند و اتفاقاً مخالف رنگ‌های مختلف سیستم‌های دیکتاتوری بودند.
یک سیستم دموکراتیک قادر است خود را اصلاح و رفرم کند و از دگراندیشان مخالف و منتقد برای حصول اهداف خود استفاده مثبت کند.
دیکتاتوری‌ها ولی از دگراندیشان وحشت دارند و حاکمیت خود را با زور و خشونت تام به نام حق ویژه طبقاتی و یا به نام نژاد برتر و یا به نام خدا و پیغمبر به جامعه تحمیل می‌کنند و البته سدی هستند برای رشد اجتماعی کشورشان.
هدف این مقاله به هیچ وجه دفاع از خطوط سیاسی حزب سبزها نبود بلکه هدف فقط نشان دادن فرق‌های کارکرد سیستم دموکراسی و دیکتاتوری است که خیلی زود به فراموشی سپرده می‌شود.
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn