در انتظار دریاچه؛ صحرایی که ممکن است زمانی دوباره دریا شود

آذوح: رستم قابل بخش آسیای میانه بی بی سی
تنها ۴۰ سال طول کشید تا دریاچه آرال که چهارمین دریاچه بزرگ دنیا و در آسیای مرکزی است، خشک شود. شهرک های ییلاقی و بندرهای ماهیگیری ناگهان خود را در میان بیابان یافتند. ولی آب به بخش کوچکی از دریاچه بازگشته است.
خوجابای، ماهیگیری است که در بیابان زندگی می کند. تقریباً همه افراد دهکده او از طریق ماهیگیری امرار معاش می کردند، ولی در دهه ۱۹۷۰ ماهی ها مردند و دریاچه آرام آرام خشک شد.
در طول ۴۰ سال گذشته، ۶۰ هزار کیلومتر مکعب آب، در جاهایی با عمق ۴۰ متر، به شکل پیوسته تبخیر شده و به هوا رفته است. دریاچه آرال، پس از دریای خزر، دریاچه سوپریور و دریاچه ویکتوریا، چهارمین دریاچه بزرگ جهان بود. حالا کمتر از ۱۰% آن باقی مانده است. این احتمالاً یکی از بزرگترین تغییرات روی سطح زمین در چندین قرن اخیر است.
"دریا همین کنار بود. می آمیدم اینجا و می پریدیم در آب. درست همین جایی که الان ایستاده ایم..."
در دهکده خوجابای، روستای ژالاناش در قزاقستان، جایی که زمانی ساحل شمالی دریاچه آرال بود، حالا اثری از آب به چشم نمی خورد. تنها زمین خشک دیده می شود و ذرات غبار در باد.
او می گوید: "دریا همین کنار بود. می آمدیم اینجا و می پریدیم در آب. درست همین جایی که الان ایستاده ایم. یک ساحل ماسه ای اینجا بود که همه بچه ها برای آفتاب گرفتن به آنجا می آمدند."
چشمان او حالا کم سو شده، ولی هنوز می تواند در افق سه نقطه سیاه را تشخیص بدهد، یکی از تنها یادگارهای گذشته ای از دست رفته. هر کدام از این نقطه ها، لاشه یک قایق عظیم ماهیگیری است که به ساحل نشسته و به حال خود رها شده تا بپوسد.
خوجابای که حالا ۸۶ سال دارد، می گوید: "این قایق بزرگ بود، حداقل ۲۰ تا ۴۰ نفر در آن جا می شدند، از ماهیگیر تا آشپز، ملوان و مهندس. زمانی که دریاچه شروع کرد به کوچک شدن، این قایق ها نتوانستند خود را به اسکله برسانند. آن ها یکی یکی در گل ها فرو رفتند و گل ها حالا تبدیل شده به همین گرد و غباری که در باد می بینید.
برای بیش از نیمی از عمر خوجابای، دریاچه آرال محل تامین یک ششم ماهی مصرف شده در اتحاد جماهیر شوروی بود. او ناخدای یک قایق ماهیگیری بود.
تارا فیتزجرالد، نویسنده بریتانیایی می گوید: رانندگی در بستر دریاچه تجربه عجیبی است. تصویری ناراحت کننده است، ولی چیزی زیبا نیز در آن هست. احساس می کنید که دارید روی مریخ یا ماه رانندگی می کنید.
او به جایی که حالا محل دفن زباله های دهکده است اشاره می کند و می گوید: "درست همینجا، یک بار یکجا ۴۰۰ کیلو ماهی صید کردم." ۱۰۰ کیلو ماهی گرفتن خیلی عادی بود و ماهی ها هم درشت و سالم بودند - او به یاد دارد که یک ماهی ۷ کیلویی گرفته بود. کپور، کفشک، گربه ماهی... روزگار خوبی بود.
ولی او زمانی که اوضاع خراب شد را هم به یاد دارد. آخرین باری که در سال ۱۹۷۶ برای صید رفت، تنها یک تور پر از ماهی مرده نصیبش شد. آب به قدری شور شده بود که وقتی از آن بیرون می آمدید، با تبخیر آب یک لایه گرد سفید روی بدن شما شکل می گرفت.
خوجابای و دیگر ماهیگیران دهکده اش، مجبور بودند نزدیک ۲۰۰۰ کیلومتر جابجا شوند تا به دریاچه بالخاش در شرق قزاقستان و در نزدیکی مرز با چین برسند. آن ها نیمی از سال را در آنجا و در وضعیتی اسف بار، بدون حمام یا دستشویی و مبتلا به کنه و شپش، می گذراندند و نیم دیگر سال را در خانه.
با عقب رفتن خط ساحلی، آب و هوا نیز تغییر کرد. او می گوید: "ما قبلاً طالبی و چیزهای دیگر می کاشتیم. آن ها را می خوردیم، یا در بازار می فروختیم و پول در می آوردیم. برای دام هایمان شبدر می کاشتیم و برای خودمان جو."
ولی باران دیگر نبارید. علف ها خشک شد و دریاچه های آب شیرینی که زمانی دور تا دور دریاچه وجود داشت، ناپدید شد. گله های آهو که زمانی در این منطقه جولان می دادند از بین رفتند. تابستان ها به طرز سوزاننده ای داغ شدند و زمستان ها به شکل کشنده ای سرد.
حتی جابجا شدن نیز سخت تر از گذشته شده بود. در گذشته همه با قایق از یک دهکده ماهیگیری به دهکده دیگر می رفتند. حالا با ماشین جابجا می شوند - ولی عملاً جاده ای وجود ندارد. در عوض، ماشین های چهارچرخ در مسیرهای پر دست انداز در وسط دریاچه سابق بالا و پایین می روند.
خوجابای هنوز هر روز از خانه اش بیرون می آید و از روی غریزه به جایی نگاه می کند که دریاچه زمانی آنجا بود. او می داند که دریاچه را دیگر نخواهد دید، ولی او شنیده که ممکن است نوه ۱۵ ساله اش بتواند روزی آن را ببیند.
در یک دهکده ماهیگیری دیگر، ۲۴ کیلومتر آن طرف تر از ژالاناش، آب تنها پنج کیلومتر عقب تر از ساحل سابق است و شوری آن از تمام ۴۰ سال گذشته کمتر است. ماهیگیری به اینجا بازگشته است.
دوزبای، مانند خوجابای، زمانی که ماهی ها مردند مجبور به کار کردن در جایی دیگر شد. او برای ماهیگیری به شمال قزاقستان رفت ولی از این سفر متنفر بود. برای همین او بازگشت تا با احشام کار کند، ابتدا به عنوان چوپان و سپس به عنوان پرورش دهنده شتر.
حالا او دوباره با ماهی سر و کار دارد - البته نه روی قایق، که در یک سردخانه. او صید ماهیگیرها را می خرد و منتظر دلال ها می ماند تا بیایند و ماهی ها را از او بخرند. ماهی کامبالا، یا کفشک دریای سیاه، که در مقابل نمک مقاوم است، اولین ماهی بود که به اینجا بازگشت. دوزبای می گوید "این ما را امیدوار کرد". حالا ماهی کپور و حتی گربه ماهی هم به اینجا بازگشته است.
دریاچه چرا ناپدید شد و چرا حالا دارد باز می گردد؟
بزرگترین رودخانه های آسیای میانه به دریاچه آرال می ریختند؛ رود سیردریا از شمال و رود آمودریا از جنوب. ولی این دو رود منبع اصلی برای آبیاری صنعت کشت پنبه شوروی نیز بود. برنامه ریزان شوروی درصدد تبدیل آسیای میانه به بزرگترین تولیدکننده پنبه در جهان بودند و برای مدتی در دهه ۱۹۸۰ هم، ازبکستان بیش از هر کشور دیگر پنبه تولید می کرد.
برای چند نسل، دانش آموزان و دانشجویان بخشی از سال را در مزارع پنبه می گذراندند و به برداشت محصول کمک می کردند. ازبکستان هنوز هم یکی از پنج تولیدکننده عمده پنبه در جهان است و پنبه، در کنار گاز و طلا، سه منبع اصلی صادرات این کشور را تشکیل می دهد.
ولی در طول زمان، بخش عظیمی از ۲۳.۴ مایل مکعب آبی که سالانه توسط رود آمودریا از ۱۵۰۰ مایل آن طرف تر، یعنی کوه های پامیر، به دریاچه می آمد، توسط مزارع پنبه ازبکستان بلعیده شد. برای مدتی در طول پنج سال گذشته، این رود افسانه ای که یونانی ها آن را اکسوس می نامیدند، حتی دیگر به دریاچه آرال هم نمی رسید. معلوم نیست که این اتفاق دقیقاً چه زمانی افتاد، چون مقامات ازبکستان تصمیم گرفتند آن را مسکوت بگذارند.
جریان رود سیردریا، که اسکندر مقدونی زمانی آن را مانعی در برابر لشکرش خوانده بود هم رو به افول گذاشت، ولی به لطف یک توافق چندجانبه مصرف آب که در سال ۱۹۸۰ به امضا رسید، بخشی از آن همچنان به دریاچه آرال، در قزاقستان امروزی، می رسد.
با کوچکتر شدن دریاچه، حجم عظیم مواد سمی آفت زدایی که در طول سالیان در این دریاچه جمع شده بود، رفته رفته غلیظ تر شد، تا اینکه همه ماهی ها را از بین برد. به بیان دیگر، برنامه ریزان شوروی با ساختن یک صنعت کشت پنبه در اینجا، دریاچه و صنعت ماهیگیری آن را از بین بردند.
چیزی که زمانی یک دریاچه بزرگ بود، به دو دریاچه شور کوچک تقسیم شد، آرال بزرگ در جنوب، که بیش از نیمی از آن در ازبکستان قرار داشت و آرال کوچک در شمال، که در قزاقستان قرار داشت.
سپس آرال بزرگ به دو حوضچه شرقی و غربی تقسیم شد. دست آخر پنج ماه پیش، در اکتبر سال ۲۰۱۴، دریاچه شرقی ناپدید شد و تنها آرال کوچک و حوضچه غربی باقی ماند.
تارا فیتزجرالد، نویسنده بریتانیایی، کتابی درباره دریاچه آرال نوشته که قرار است امسال منتشر شود. او اخیراً از منطقه ای در ازبکستان بازدید کرده که زمانی دریاچه آرال بود و حالا بیابانی است که در منطقه آن را آرالکوم می نامند.
به گفته او، مواد شیمیایی که زمانی در آب دریاچه بود - آفت کش ها و کودهای مصنوعی - حالا با باد جابجا می شود و به آب آشامیدنی راه یافته است. به زن ها هشدار داده می شود که به نوزادهایشان شیر ندهند.
به گفته او، رانندگی در بستر دریاچه تجربه عجیبی است. "تصویری ناراحت کننده است، ولی چیزی زیبا نیز در آن هست. احساس می کنید که دارید روی مریخ یا ماه رانندگی می کنید."
به گفته خانم فیتزجرالد، آب باقی مانده رنگ فیروزه ای شفافی دارد. "تلاش کردم در آن شنا کنم. نمک آب به حدی زیاد است که برای شناور ماندن لازم نیست دست و پا بزنید. شما را روی سطح آب می آورد و شما آن را روی پوست خود احساس می کنید."
این یک دریای مرده است، بدون ماهی، که همچنان دارد کوچکتر می شود. رودخانه ای نیست که آب تبخیر شده در گرمای تابستان آسیای میانه را جبران کند و باران هم اندک است.
در عوض در ازبکستان، در منتها علیه شمالی دریاچه آرال سابق، آرال کوچک به دو دلیل در حال دوباره زنده شدن است. یکی رود سیردریا، که همچنان آب شیرین آن را فراهم می کند و دیگری سدی است که جلوی سرازیر شدن تمام این آب به بیابان را می گیرد.
دریاچه آرال با کوچک شدن، به شکل یک آدم برفی در آمد، با یک بدن چاق و سری کوچک. سر کوچک این آدم برفی، آرال کوچک است و سد کوکارال در سال ۲۰۰۵ روی گردن این آدم برفی ساخته شد.
طول این سد ۱۳ کیلومتر و ارتفاعش تقریباً برابر با یک ساختمان دو طبقه - عمق آب پشت سد در عمیق ترین جا ۳ متر است. یک جریان ثابت آب از دریچه های سد به بیابان می ریزد، که بلافاصله تبخیر یا جذب خاک می شود.
این سد تنها امید خانواده خوجابای در ژالاناش و بزرگترین شهر منطقه است، شهری که در زمان شوروی آرالسک و حالا آرال نامیده می شود. این شهر زمانی مرکز اصلی صنعت ماهیگیری در شوروی بود و جمعیتی چند قومیتی داشت. به گفته ساکنین، حالا تقریباً تمام جمعیت غیر قزاق از آنجا رفته اند. بسیاری از مردان قزاق هم برای یافتن کار از آنجا رفته اند، هر چند عده ای از آن ها حالا بازگشته اند.
آرال کوچک در بزرگترین حالت تنها پنج درصد مساحت کل دریاچه آرال را تشکیل می داد، بنابراین کارخانه های بزرگ فرآوری ماهی که حالا بیکار اینجا رها شده اند، هیچ وقت به وضعیت خود در روزگار گذشته باز نمی گردند.
ولی ساحل حالا تنها ۱۷ کیلومتر عقب تر است و به بچه ها گفته شده که روزی می رسد که آب دوباره به دیواره های بندر خالی شهر بازگردد.
آرزوی آیدر این است که دریاچه آرال برگردد
آیدر، دانش آموز ۱۵ ساله، می گوید: "دوست دارم در آینده مهندس بشوم. امیدوارم دریاچه آرال برگردد. وقتی دریاچه برگشت، برای اینکه توریست های زیادی جذب کنم، هتل ها و مجتمع های تفریحی زیادی در اینجا می سازم - همه تلاشم را برای این کار می کنم."
یکی از همکلاسی های او منتظر این است که بتواند در آب شنا کند. یکی دیگر می گوید که برادرش برای پیدا کردن کار رفت، ولی هنگامی که شنیدند دریا قرار است برگردد، او هم برگشت. او می گوید: "اگر دریاچه برگردد، آرال هم مثل آلماتی و آستانه آباد می شود." اشاره او به ترتیب به پایتخت‌های قبلی و فعلی قزاقستان است.
هدف دولت قزاقستان فراهم آوردن شرایطی است که آرال کوچک بتواند به سواحل سابق خود بازگردد. آن ها با کمک بانک جهانی، هزینه ۸۵ میلیون دلاری سد کوکارال را پرداختند.
سال ها است که صحبت از مرحله دوم عملیات می شود - بزرگ کردن سد، به صورتی که عمق آب آن به شش متر برسد. به گفته کارشناسان، در صورت انجام این کار، ظرف ۱۷ سال آب به دریاچه آرال باز می گردد. ولی در سال های اخیر تصمیم گرفته شد که این اقدام به تاخیر بیافتد و ابتدا اقدامات لازم برای افزایش منبع آب رود سیردریا انجام شود. همه ساله زمانی که رود طغیان می کند، مقداری آب هدر می رود. هدف تعبیه مخازنی است که این آب را ذخیره کند و سپس به رودخانه بازگرداند.
چنین اقداماتی بسیار مهم است، بخصوص وقتی بدانیم که قزاقستان در صدد ساخت سدهای هیدروالکتریک عظیم دیگری روی یکی از دو رودی است که سیردریا را تشکیل می دهد. این سدها جریان رود در پایین دست را احتمالاً در زمستان ها افزایش و در تابستان ها کاهش می دهد.
مردم از روزگاری صحبت می کنند که آرالسک پر از مردمی بود که مشغول ماهی فروختن بودند. ارزان ترین ماهی ها را تقریباً مجانی می دادند. حالا اینجا تنها یک بازار کوچک ماهی فروشی هست که چند زن در آنجا در اتاق هایی تنگ و تاریک، ماهی های گران قیمت می فروشند. قیمت هر کیلو کپور ۴ تا ۵ دلار است، ولی بیشتر مردم محلی در بهترین حالت می توانند ماهی کفشک بخرند. فروشنده ها چیز زیادی برای فروختن ندارند، ولی اگر هم داشته باشند پیدا کردن مشتری کار سختی است.
اگر روزی سطح آب سد افزایش پیدا کند، چیزی که حالا آن را فاز سه می نامند، بازار نیز گسترش پیدا می کند. شاید مشتریانی که به ماهی های شور عادت کرده اند و آن را به ماهی معمولی که از دریای خزر می آید ترجیح می دهند، روزی دوباره مجبور شوند به غذایشان نمک بزنند.
خوجابای تنها کسی نیست که با خیره شدن به بیابان "دریا را نگاه می کند". تارا فیتزجرالد با یک ملوان دیگر آشنا شده بود که دقیقاً همین کار را می کرد، ولی ۴۰۰ کیلومتر دور از آنجا به سمت جنوب، یعنی در بندر مویناک در ازبکستان. فرزندان او برای پیدا کردن کار مهاجرت کرده اند، همسرش از دنیا رفته و شهر در اطراف او از نشانه های زندگی خالی شده است. لاشه قایق های ماهیگیری اینجا هم در افق دیده می شود.
خانم فیتزجرالد می گوید: "از او پرسیدم که چرا به بیابان خیره شده؟ او گفت، شاید اگر خیلی خیره شوم دریا برگردد." ولی تنها یک معجزه می تواند دریاچه را به مویناک بازگرداند و سد کوکارال یکی از دلایل آن است.
خانم فیتزجرالد می گوید: "این سد به نجات دریاچه آرال کوچک کمک می کند، ولی مرگ آرال بزرگ در ازبکستان را هم در پی دارد. مردم در قسمت ازبکی دریاچه خیلی از این موضوع عصبانی اند. سد تنها منبع ورود آب به دریاچه را بسته است."
آن ها البته این واقعیت را نادیده می گیرند، که رود آمودریا - که دانش آموزان آسیای میانه آن را آمازون این منطقه می دانند - به صدها کانال آبیاری تقسیم شده که مزرعه های پنبه و برنج ازبکستان را آبیاری می کند. این کار، دست کم در نگاه اول، با انگیزه ای مثبت انجام شده است. زندگی میلیون ها نفر در این منطقه به این کشت و کار وابسته است.
مداد اسپانوف، رئیس بنیاد حفظ دریاچه آرال، می گوید: "اگر بخواهیم همه دریاچه آرال را حفظ کنیم، باید آبیاری را در کل منطقه متوقف کنیم. ولی این کار غیرممکن است."
حالا عده ای نیز مقامات ازبکستان را به نداشتن عزم و اراده لازم برای نجات دریاچه متهم می کنند. آن ها می گویند استخراج منابع نفت و گاز زیر بستر این دریاچه، در صورتی که دریاچه خشک باشد راحت تر است. شرکت های انرژی روسیه و کره همین حالا نیز استخراج از این منابع را آغاز کرده اند.
دلیل آن هرچه باشد، دولت ازبکستان توجه خود را به جای نجات دریاچه، به دو برنامه برای بهبود وضعیت زندگی ساکنین حاشیه بیابان آرال معطوف کرده است:
یکی از این برنامه‌ها درختکاری بستر دریاچه برای کاهش پراکندگی نمک های سمی است، که باعث بیماری های کلیوی و احتمالاً قلبی و سکته می شود.
برنامه دیگر ایجاد دریاچه هایی برای پرورش ماهی است. دولت امیدوار است که برای عملی کردن این برنامه پول خوبی از بانک جهانی دریافت کند.
هنگامی که برای اولین بار در دهه ۱۹۸۰ مقیاس فاجعه دریاچه آرال مشخص شد، برنامه ریزان شوروی سابق جابجایی کل جمعیت این منطقه را نیز بررسی کردند. این اتفاق هرگز نیفتاد و با اینکه عده ای با اختیار خود اینجا را ترک کردند، عده بیشتری هیچ انگیزه ای برای ترک سرزمین اجدادیشان نداشتند.
نابودی دریاچه برای آن ها یک فاجعه بوده است. بازگشت آرال کوچک برخی را امیدوار کرده است، ولی این تنها پنج درصد دریاچه را شامل می شود. حوضچه غربی پنج درصد دیگر دریاچه را تشکیل می دهد. ۹۵ درصد دریاچه کاملاً از بین رفته است.
این یکی از تکان دهنده ترین فجایع زیست محیطی است؛ داستان اینکه چگونه پنبه تمام آب یک دریاچه را کشید.
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn