Warning
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.

بحثی در چالشها و راهبردهای حرکت ملّی آذربایجان در صحبتهای مورد اشاره نخبگان آذربایجانی؛ پارلمان ملّی آذربایجان و مسأله حق تعیین سرنوشت: یاشل غفاری

About the Sought Azerbaijan 's movement and notice to its challenges and strategy
یکی از بحثهای مطرح شده این روزها و ماههای اخیر نخبگان و فعّالان فرهنگی و اجتماعی آذربایجان بحث در اتّخاذ تدابیر و سیاستهای صحیح حرکتی بوده است. جمعی از نخبگان و فعّالان ارزشمند، با توجّه به تاریخ چند دهه اخیر، چاره را در جدا کردن کامل راه این حرکت ملّی از نظام سیاسی ایران و عدم مشارکت در ساختار سیاسی آن دیده و برخی نیز بخصوص این روزها، با آسیب شناسی مسیر پیموده شده و تطبیق و مقایسه سیاستهای این جنبش با جنبش های دیگر قومی و سیاسی جغرافیای سیاسی ایران نظیر جنبش سبز و حرکت گروههای فعّال کُرد و توجّه به نتایج اخذ شده این حرکتها، تدبیر و سیاست صحیح را بر شرکت فعّالانه در سیاست ایران و استفاده از فرصتهای ایجاد شده در نظام برای مسیر حرکت ملّی مردم آذربایجان دیده اند. و در هر صورت تأکید بسیار بجایی بر وحدت رویّه نخبگان و روشنفکران آذربایجانی و فعّالان سیاسی و توجّه فعّالان سیاسی محض به مسأله « سیاست» و «علم بودن سیاست» ، اهمیّت و ضرورت توجّه به این علم و مقتضیات آن و لزوم پیروی یک حرکت اجتماعی از اصول علمی سیاست و تدبیرهای حاصل از بررسی علمی راهبردها و مسیر، صورت گرفته است.
بعنوان یک تحصیل کرده علم سیاست و دکترای جامعه شناسی سیاسی، و نیز بعنوان یک تورک آذربایجانی که در همین سرزمین زندگی کرده و با مسائل و آلام مردم خود و سرزمینم آشنا هستم، وظیفه خود می دانم که به لحاظ تجربه کاری و دانش علمی خود، جوانب مطرح شده هر دو تدبیر مذکور فوق را بررسی نمایم.
سیاست:
راست است که « سیاست» یک علم است. تدبیر خطّ و مشی صحیح و عاقلانه و علمی در هر امری است که برای رسیدن به این مشی صحیح باید به قواعد علمی آن توجّه داشت و نه الزاماً آنچه، تجربه زیستی سیاست فارسی - ایرانی، بعنوان کاربرد مکر در انجام امور جهت نیل به هدف و یا اختفاء و مخفی سازی امور زندگی و نوعی زندگی در ریا و پنهان کاری های همراه با نیرنگ و فریب، در اذهان مردم ما جا انداخته است. امری که صد البتّه در تاریخ اسلام، آنرا در سیاست و مشی بنی امیّه و خصوصاً معاویة بن ابی سفیان نیز میتوان دید. که در قبال چنین سیاست کثیف و نیرنگ بازی، «علی» و مشی سیاسی او در دوری از چنین تدبیر ورزی، قد برافراشته و ارزش خود را نمایان میسازد؛ مشی ای که خود را با «حق» و توجّه به آن، ما را شیفته و مجذوب انصاف و عدالت و حریّت در علی و حیات او می سازد و اینچنین است حیات و حشر محمّد؛ آخرین رسول حق!
بنابراین نوعی از سیاست حق مدارانه و علمی و معقول داریم و نوعی دیگر که نه سیاست، بلکه اِعمال فکری همراه با مشی مکر ورزانه و خدعه باز برای رسیدن به مقصود است. و البتّه هر دو شیوه ای است که در تاریخ و حال حاضر نمونه های بسیاری از آنها در دنیا وجود داشته و توسّط مردان و زنان مشغول در سیاست و دولت بکار گرفته شده و میشود. امّا در هر صورت، اصل « سیاست»، تدبیر و خطّ مشی است. تدبیری که با علم و اصول آن انجام میشود. اصولی که از تجربه اجتماعی مردمان و قوانین هر چند سیّال امّا با قابلیّت تکرار پذیری و ظهور در حیات سیاسی و اجتماعی جوامع سر بر می آورد.
امکان پذیری یا عدم امکان تکرار حوادث، سیاستها و خطّ مشی های تجربه شده در تطبیق و مقایسه نظایر تاریخی تجربه شده در آذربایجان و ملّیّت های دیگر ایرانی:
در سیاست و اجتماع انسانی، اگر شرایط فراهم شود، یک حادثه تجربه شده امکان تکرار دارد. و قطعاً این حادثه ها، «عین» یعنی تکرار با تمام جزئیّات زمانی و مکانی نیستند. چرا که حیات انسان، زمانمند و مکانمند است و یک زمان مشخّص هرگز دوبار تکرار نمی شود و نیز زمان انسانهای جدیدی را می آورد. امّا مقصود در قابلیّت تکرار پذیری سیاستها و حوادث، تکرار در کلیّات و قوانین حرکت ها و سیاستها است اگر شرایط تکرار پذیری موجود باشد. بنابراین امکان پدید آمدن مدل « نیو یا نئو» همواره وجود دارد. مثلاً «لیبرالیسم قرن 19» پدیده ای اتّفاق افتاده در تاریخ غرب است و کلیّات لیبرالیستی در قالب نئولیبرالیسم قرن بیستم تکرار میشود.
باید دید در سیاستها و حوادث مورد اشاره تطبیقی نخبگان فکری و فعّالان سیاسی آذربایجان، امکان تکرار آن سیاستها و حوادث و موفّقیّت در آنها برای حرکت ملّی آذربایجان وجود دارد یا نه؟
مسأله دیگر اینست که پتانسیل ها و ظرفیّت های موجود برای مردم آذربایجان و شرایط موجود امکان اجرای چه سیاستهایی را ممکن می سازد؟
مثلاً گفته میشود گروههای کُرد، سیاست شرکت فعّال در نهاد های سیاسی ایران و بعبارتی نفود در ارکانهای حاکمیّتی نظام ایران را انتخاب کردند که از بابت آن، اغراض سیاسی و قومی خود را دنبال کنند و ما نیز اگر این کار را می کردیم، و در مورد های اشاره شده، مثلاً دوره ریاست جمهوری خاتمی، اگر شرکت فعّال در سیاست ایران می کردیم نتایج بهتری حاصل می کردیم. و اکنون نیز باید چنین سیاستی را در پیش بگیریم. اگر شرایط موجود و این بحث را بررسی کنیم چه نتیجه ای عاید مان میشود؟
موارد مذکور و مورد مثال، مربوط به اموری اند که تجربه شده اند. ما وارد نشده ایم و دیگرانی وارد شده اند که برایشان بهتر بوده است. این ظاهر امر است. صحت دارد یا نه؟ امکان تکرار این امر برای ما هم اکنون تا چه حد وجود دارد؟
این موارد به یک معنا درست نیست، ترکها در ارکان سیاستی ایران، ظاهراً از رهبری نظام ( و البتّه دو رگه) تا نخست وزیری و وزارت و فرهنگستان زبان فارسی و ... بوده اند. و البتّه در ادبیات امروز آذربایجان، مسأله ای بکرّات بیان شده است، که شرایط آسیمیلاسیون و نابودی فرهنگ و زبان ترکان در ایران معاصر، انسانهایی مرتبط به این قوم را در حال حاضر تربیت کرده است، که مطابق افسانه های تاریخی تورکان نظیر داستان نویمان آنا، از این چنین انسانهای مرتبط با ترکان آذربایجان، کؤزقامان و یا مانقورد ساخته است( در این ذکر و تمثیل قصد تحقیر هیچ شخصیّتی وجود ندارد و با احترام به حقوق و شخصیّت همه، تنها اشاره به نمونه ای داستانی برای رساندن منظور سخن از باب تمثیل بوده است). نوعی هویّت از دست رفته و نوعی هویّت ساخته شده تصنّعی که آنرا بهتر از هر اصلی باور کرده اند. و نتیجه این شده است که غالباً فارس تر از هر فارس و یا بسان هر فارس نژادی، به جلو تاخته اند و بلکه حضورشان شرایط را برای مردم آذربایجان بدتر کرده اند.
البتّه در استعمال عبارات مانقورد یا کؤزقامان، غالباً اشتباهی صورت میگیرد. مانقورد را با توجّه به نظیره داستانی آن در ادبیّات تورک، می توان به کلیّت هویّت آذربایجان بوجود آمده در تاریخ صدسال اخیر که تحت ستم ها و ایذاء مختلف، ذهن تاریخی و هویّت خود را فراموش کرده است، نسبت داد امّا استعمال این لغت در مورد شخص خاص تحت آسیمیلاسیون قرار گرفته نمی تواند درست باشد. چرا که آنچه در مورد اشخاص صدق میکند اینست که مردم تورک آذربایجان در نتیجه تعلیمات و دور بودن از حقوق خود، بی هویّت و خودفراموش شده تربیت میشوند در حالی که هوش و استعداد و علم خود را از دست نداده اند.
در هر حال نتیجه تاریخ دهه های اخیر ما با وجود اینچنین افراد منتسب به آذربایجانی در سیستم حکومتی اینست که قاراباغ در آنسوی آراز، به اشغال ارمنستان در آمده است، دریاچه اورمیّه در این سوی آراز خشکانده شده است، معادن آذربایجانی بی آنکه عایدی و ثروتی برای آذربایجان داشته باشند، استثمار شده و مواد خام آنها، برداشت شده و به صنایع مرکز ایران ارسال شده است. و کوچهای مستمر این مردم به تهران و کرج تا کرمان و ... بوده است که اکنون سکنه پایتخت و اطراف آن را در بیش از 60% مردمان ترک آذربایجانی تشکیل داده است. (و البتّه فراموش نکنیم که تهران پایتختی است که خود توسّط تورکان در زمان تأسیس حکومت قاجار تأسیس و به شهر تبدیل شده است و حتّی بصورت تاریخی هم در بسیاری نواحی و روستاهای اطراف آن چه در تهران و چه در کرج، در ساوجبلاغ، طالقان، سولقان (که همگی اسامی تورکی هم دارند ) و.. تورکان اقوام و سکنه تاریخی اکثر این نقاط بوده اند. اینجا بنوعی مرز تاریخی آذربایجان با اقوام تات و فارس بوده است).
بنابر این تجربه های مذکور فوق است، که اکنون نخبگان آذربایجانی موافق این ایده، منظورشان از شرکت در سیاست ایران، نه در اشاره به کؤزقامان ها ست بلکه شرکت کردن با چهره های ملّی و دردآشنای فرهنگ و زبان تورکی و مسائل سرزمینی آذربایجان نظیر دریاچه اورمیّه و .. است.
شاید شرکت کردن اینچنینی برای دوره خاتمی می توانست مثمر ثمر باشد. و البتّه این یک «شاید» و سخن از تجربه نشده است. امّا آیادر حال حاضر و یا در سالهای اخیر، امکان اجرای چنین سیاستی با اهداف منظور در حرکت آذربایجان وجود داشته و دارد؟
آنچه در ماههای اخیر می بینیم از چه حکایت می بینیم؟ چند ماه قبل نماینده مجلسی که دردمند مردمش بوده، اعتراضی راجع به اوضاع آذربایجان می کند، یک هفته نمی گذرد، با خانواده اش در جادّه تصادف کرده و خانواده در دم می میرند. در همین روزهای اخیر شیخ حسنی، که مدافع حقوق مردم آذربایجان در قبال زیاده خواهی گروههایی از کُردها و افرادی از این قوم در تملّک سرزمین تاریخی مردم تورک آذربایجان بوده، درست در زمانی که مسأله تشکیل کردستان شمالی در خاک آذربایجان از طرف نظامیان ایرانی و نمایندگان کُرد مطرح میشود، از سلب مسئولیّت میشود. قصدی بر چون و چرا در قدرت قانونی فرد یا نهاد معزول کننده ایشان و قانونی بودن عمل نداریم، بلکه تجربه هایمان را مرور می کنیم و شرایطمان را. و مرگهایی خاموش نظیر آیة الله سیدیوسف مدنی را هم می بینیم که مورد تقلید و مرجع دینی و رجوع شماری زیادی از آذربایجانیان بوده است. از طرفی دیگر کسی چون بابک زنجانی را هم می بینیم که البتّه هیچ ارتباطی با مردم آذربایجان هم ندارد و متولّد تهران نیز است، و کسی است که 56 میلیارد یورو را در زمانی که این رژیم سیاسی در بدترین شرایط تحریم اقتصادی قرار داشته است به ایران وارد کرده است که حیات رژیم به چنین پولی وابسته بوده است، چنین شخصی با این خدمت بزرگ، بجرم 2 میلیارد دلار، بزندان می افتد و ...!!!
این امر حاکی از عاقبت نداشتن خدمتکاری به این سیستم هم دارد امّا برای ما از یک جهت دیگر است که مهم است. در هر صورت اینها شرایط ما در زمان حاضر است. در انتخابات مجلس گذشته، کاندیداهایی که می توانستند درد واقعی مردم این سرزمین و مصائب آن را بیان کنند، تأیید صلاحیّت نشدند و اجازه ورود به میدان رقابتها را نیافتند. یعنی افرادی که حرکت ملّی آذربایجان می توانست از آنها حمایت کند و یا ورود آنها بنفع آن بود، اصلاً تا در میدان رقابت هم امکان حضور نداشتند.
آیا با این شرایط می توان امید به موفّقیّت سیاست پیشگیری «حضور در سیاست ایران با چهره های ملّی» را داشت؟ نظام سیاسی حاکم چنین اجازه ای را می دهد؟ فضای موجوددر بوروکراسی اداری و اجرایی ایران، چقدر امکان مانور برای حرکت ملّی را میدهد؟
آیا شرایط گروههای سیاسی کُرد، با حرکت ملّی آذربایجان یکسان است؟
واقعیّت اینست که همین نظامی که به فعّالان ملّی یا افراد دردآشنای مردم آذربایجان اجازه فعالیّت و حق اعتراض و یا عمل در اهداف ذینفع را نمی دهد، می خواهد و خواسته است که سیاست راه دادن به فعّالان کُرد یا طرفدار و هم موضع با گروههای کُرد را در پیش بگیرد. این اقدام را می توانست به منظور: پرنفوذ کردن پایگاه سرزمینی و قدرت کُردها در آذربایجان، برای سرکوب و تضعیف حرکت ملّی آذربایجان، از بین بردن زمینه های تعارض گروههای معارض کُرد با نظام سیاسی و جذب آنها به سیستم، از بین بردن زمینه های اعتراض و خشونت علیه نظام در میان کرد انجام دهد.
این سیاست ایران در قبال کردها را هر نظام سیاسی در چه شرایطی می تواند اجرا کند؟
در شرایطی که یک سیستم سیاسی حتّی اگر حق مدار هم نباشد، احتمال بدهد که زمینه های خطر با اجرای سیاست خاصّ اینچنینی، بعد ها سیستم را تهدید نخواهد کرد، امکان اجرای چنین سیاستهایی وجود دارد.
با توجّه به جمعیّت کردها در ایران که در بالاترین آمار در نظر گرفته شده، جمعیّت شان به 4 میلیون می رسد، و با توجّه به اینکه حتّی با همین آمار حداکثری هم، تعداد قابل توجّهی از کردها هم شیعه می باشند که تعلّقی به گروههای سنّی و معارض و خشونت گرای کرد هم ندارند، رژیم سیاسی تقریباً با آسودگی خیال این سیاست را اجرا می کند و از پرنفوذ کردن و قدرت دادن به کردها در مرکز چندان هراسی ندارد. البتّه تصوّر سیستم این بوده است.
امّا آیا ترکان آذربایجان هم چنین وضعیّت قومی را در ایران دارند؟
جمعیّت ترکان در ایران به نصف کلّ جمعیّت در ایران می رسد یعنی داشتن بالاترین جمعیّت قومی در ایران. حتّی اگر آمارهای گفته شده در ایران و آذربایجانیان را کنار بگذاریم و به گفته اخیر ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیّه بسنده کنیم!!! که البتّه مسئولان ایران خود بهتر صحت این را میدانند و در روزهای اخیر یکی از فرستادگان وزارت خارجه به ترکیّه در سفر رسمی به آنکارا به آن اذعان نمود. جمعیّتی تحصیل کرده و دارای بیشترین فرهیختگی فرهنگی و شعور بالای سیاسی، که رو به بیداری بوده و هویّت طلبند،
با این شرایط، نظام سیاسی را هم داریم که همه به اوضاع آن واقفند، حق مداری و دلبستگی به این اصل بشری و حقوقی را هم در ایران می شناسیم و میدانیم چه اوضاعی و در جامعه و سیاست ایران دارد.
با این اوضاع چه قدر می توان به کنار آمدن نظام سیاسی با حرکت ملّی آذ و تن دادن به خواسته های ملّی و حقوقی نمایندگان آذربایجانی و یا وزیران پایبند به آذربایجان، امیدوار بود؟
آیا می توان حتّی اگر نظام سیاسی، چنین سیاستی را هم اجرا بکند، به روراستی و عدم مکر و خُدعه در آن، امیدوار بود؟
نمونه های تجربه تاریخی مان چه به ما می گوید؟ در این که می توان به حق مداری و عدم حق کشی در آینده امیدوار بود؟
به جنبش مشروطیّت نگاهی بیندازیم که مردم آذربایجان با قهرمانان ملّی خود ستّارخان و باقرخان، به صحنه امده و بیشترین سهم را در پیروزی این جنبش داشتند، امّا متأسّفانه فاقد بصیرت و شعور سیاسی کافی و نخبگی فکری در شناخت ماهیّت جنبشی که برای آن می جنگیدند، بودند، و نمی دانستند که از چنان جنبشی با چنان ماهیّتی – که البته بسیاری آمال انسان مدارانه هم داشت – حقوق مردم آذربایجان و حتّی امنیّت جانی خود اینان، در نظام سیاسی حاصل از آن و برآمده از نتیجه چنین جنبشی، در آتیه نمی تواند برآورده شود. و نمی دانستند که اقوام پیش روی ایشان نیز، وفای به حق و حق شناسی ایشان و البتّه روحیّه بالای انصاف ورزی و رو راستی آذربایجانیان را ندارند. ... اینها نکاتی است که در شناخت مردم شناسی اقوام ایران ونیز مردم تورک آذربایجان باید دور از چشم نماند. مردم ما در خیلی از اوقات خود را فدای دیگری می کنند بسیار بیشتر از دیگرانی که با آنها زندگی کرده ایم، حق شناس اند و کمتر روحیه نژادپرستانه دارند (مگر در نتیجه عملی انعکاسی باشد)، سلحشور، تیزبین، هوشمند و با استعدادند، کمتر اهل نیرنگ و خدعه اند، در موارد زیادی صراحت بالایی در عمل و سخن شان دارند، اما گاهی فراموش می کنند که در صحنه سیاست، حریف و بازیگران میدان سیاست را خوب بسناسند. در واقع پایبندی به قسم های انسانی شان و به عهد شان، مانع میشود که ببینند که خیلی ها ممکن است مانند آنها نباشند. مانند آنها صدا بلند نمی کنند امّا با پنبه آرام و با همین قسم خوردن ها و دوستی ها و وعده ها، سر می برند. نسیت به بسیاری اقوام دیگر، مردم بخشنده ای هستیم و کمتر حسود. مردم ساده ای نیستیم، اما گاهی همه را مثل خود روراست و صادق میدانیم. اگر چه مردم ما هم در زمان پیچیده شده اند. امّا باید به خصوصیّات جامعه شناختی و مردم شناختی خود و دیگران توجّه داشته باشیم.
آنچه در فضای حاضر سیاست و جامعه ایران می بینیم، اینست که ناسیونالیسم فارسی پهلوی در بعد از انقلاب از زمان هاشمی دوباره شروع به احیاء شدن می کند و در دوره احمدی نژاد، روندی افراطی و مریض بخود میگیرد. مریض از آن رو که بجای مستند کردن گفته ها و باورها به اسناد تاریخی، و واقعیّهای موجود و کشف شده در آثار باستانی، بسیاری از نقشه های باستانی مفقود می شوند و آثار اقوام یا مصادره شده یا مخفی میشود. تاریخ را نه از روی واقعیات در دسترس روایت می کنند، که به داستانهای خودخواسته و در اصل ساخته شده و غیرواقعی دیگران برای قوم فارس، پرداخته شده و نشر می دهند. نوعی از تاریخ سازی غیرواقعی، که اکنون روحیاتی از ایرانیان ساخته است، که در روز اعلام نتایج قرعه کشی جام جهانی و هم گروه شدن ایران با آرژانتین، هجوم های صدها و بل هزاران نفری به صفحه مسی در فیس بوک پدید می آید که مطالبی توهین آمیز و از بابت نژاد پرستی در آنجا درج میشود. نظایر اینچنینی مهمّ اند و حاوی پیام های جامعه شناسانه سیاسی.
اینها یعنی ظهور نشانه های خطرناک در ناسیونالیسم فارسی ایرانی و جامعه ایران. که اطمینان به داشتن آتیه حق مدرانه، انسان مدارانه و صلح طلب در ایران را قدری مشکل میکند. ناسیونالیسمی که اینک به غیر از نخبگان فکری ایرانی، در ارگانهای نظام از قبیل سپاه، و دستگاه اجرا هم بخوبی رخنه کرده است. در چنین جامعه ای ظهور هیتلرها را هم می توان به انتظار نشست!!!
بحثی در راهبردهای حرکت ملّی آذربایجان:
مطالب بالا را نه در جهت نفی قاطعِ مطلوبیّت سیاست مشارکت در مجلس و ارگان اجرایی نظام سیاسی، گفتم، بلکه خواهان بیان احتیاط ها و امّا و اگرهای این امر بودم. با شرایطی که وجود دارد و شناختی که از نیروهای سیاسی ایران و گروههای سیاسی آن و سیستم بوروکراتیک آن دارم، نمی توان به توصیه اکید و بی چون و چرای چنین سیاستی اقدام کرد. با توجّه به پتانسیل های ملّی باید راهبرد سیاستی تدوین کرد. با توجّه به کثرت جمعیّتی تورکها در ایران ( که در تهران، کرج و سایر شهرهای آذربایجان ساکن هستند) و فرهیختگی و شعور بالای سیاسی و فرهنگی این مردم، قطعاً هر راهبردی باید در جهت استفاده از این پتانسیل ها که ما داریم و دیگران ندارند و به صحنه آوردن این ظرفیّتها طرّاحی شود.
- در فضای حاضر و شرایط اکنونی، نباید به انتظار آینده و انتخابات مجلس ایرانی که نزدیک هم نیست نشست، انتخاباتی که از اکنون هم نمی توان برای آن نسخه پیچید. اکنون زمانی است که باید از الان آن استفاده کرد و پتانسیل های موجود را شناخت و از آنها بهره جست.
- خواستن و اکتفا به خواستن حقّ تحصیل بزبان مادری که تازه به تحریف و .. هم بیایند آنرا برای ما اجرا کنند، چقدر از دردها و مصائب اقتصادی و اجتماعی ما خواهد کاست؟ این حق خیلی مهم است اما برای رسیدن به این حق و حقوق دیگرمان و با توجّه به شرایط موجود اجتماعی و سیاسی، و توجّه به کثرت جمعیّتی از تهران تا مرزهای آذربایجان با کشورهای همجوار، باید نکته اصلی اتّکا در شعارهای این ملّت، خواستن تشکیل پارلمان ملّی آذربایجان و انتخابات سریع برای آن در کنار رسمی شدن زبان تورکی مطرح شود. و در کنار اینها، أخذ و گرفتن حقّ تشکیل احزاب ملّی آذربایجانی و رسانه ملّی آذربایجان هم باید از تقاضاهای ملّی مردم ما در هر جایی که حضور دارند و می توانند بیان کنند، باشد. و البتّه برای رسیدن به برخی از اینها نظیر رسانه ملّی، فعلاً منتظر تصویب و رسمیّت و راه اندازی آن توسّط دولت هم نباید بود. این را از همین الان با هر آنچه که در دست داریم و با هر امکانی کوچک یا بزرگ میتوان راه انداخت و البتّه در سطح کمی، در سالیان قبل از این پتانسیل استفاده شده است. رسانه برای ما و شرایطی که داریم نباید تنها آن رادیو و تلویزیون رسمی ایران باشد. با فزونی ابزارهای ارتباطی، هر ابزاری که بتواند صدا و تصویر ما و سخن ما را نشر دهد، رسانه ماست و این مسأله ای است که ما نباید از پتانسیل ها و ابزارهای ارتباطی متنوّع آن در دنیای امروز، غافل باشیم.
- و البتّه از زمینه های توفیق در این خواستها، در کنارهم قرار گفتن نخبگان علمی و فعالان اجتماعی است. توجّه به این نکته که، علم و فکر و سپس اقدام اساسی ترین نکته در توفیق حرکتهاست. لازم است هر حرکتی به بعضی نکات اخلاقی هم توجّه کند. نکاتی که گرچه کوچک امّا اتّفاقاً استراتژیک برای هر حرکت و هر تلاشی است. داشتن روحیّه ایثار، تواضع و شجاعت در کنار احتیاط و حزم. «تواضع» از نکات اساسی در کسب مشروعیّت و مقبولیّت سیاسی و اجتماعی افراد اجتماعی و حاکمان در یک سیستم و حرکت است. «تواضع» است که رسول اسلام، نبوّت خود و نائل شدن به اشرف مخلوقات عالم را از داشتن چنین صفت اخلاقی ذکر می کند. تواضع از این جهت برای حرکت ملّی آذربایجان مهم است که بعضی از فعّالان خارج نشین آذربایجانی، هر کسی خود را لیدر میداند! و این بسیار بد است. اگر برای کسی سرزمینش و آتیه آن مهم است، دیگر ادّعا برای چه؟ چه اهمیّتی دارد که، کی باشی و در چه موقعیّتی و دیگران تو را چگونه میشناسند. مهم اینست که هرکه از هر اقدام ممکنی که می تواند برای سربلندی وطنش دریغ نکند. و در هر جایی که هست با جمعی که در کنارش است، در یک حرکت جمعی و مشارکت اجتماعی بی ادّعا و بدون توقّع شرکت کند و از هر اقدامی که از او برمی آید دریغ نکند. انسان عاشق و اهل بصیرت چنین صفتی دارد. خوشبختانه فعّالان اجتماعی و فرهنگی داخل و نخبگان آنها، بی ادّعا اند و بی سر و صدا.
- در موقعیّت کنونی، حرکت آذربایجان، باید توجّه خود را نه در کسب قدرت رسمی، بلکه در قدرت نرم اذهان ملّتش و به حرکت رساندن آن وکسب قدرت از آن جستجو کند. برای امروز ما، توجّه به جنبه های دیگر قدرت که در توصیفات پسا ساختارگرایی و پست مدرن بازگشایی و شناخته شده اند باید مهم باشد. پتانسیل جمعیّتی و کثرت آن، باید از حالت بالقوّه به فعلیّت برسد. امروزه در دنیا، قدرت تنها در قدرت های رسمی دولتها و مناصب اجرایی خلاصه نمی شود. اینها سطوحی از قدرت و مهم اند. امّا قدرت در سطوح دیگر هم جریان دارد و توانایی جابه جایی بین سطوح را دارد. قدرت را میتوان از آفرینشی که در ذهنها بوجود می آوری و برای اینکار از مدیا، ایدئولوژی، عشق به وطن و .. ، جنس، نژاد ، خطابه و فنّ سخن، و .. کمک میگیری، ایجاد یعنی از قوّه به فعل برسانی. قدرت در همین ذهن ملّتها بالاترین پتانسیل خود را دارد که می توان آنرا براه انداخت و به بالاترین حدّ و سطح قدرت یعنی به رسمیّت و قدرت رسمی رساند. این پتانسیل را ما با توجّه به خصوصیّت مهمّ خود، یعنی؛ کثرت جمعیّتی مان که این کثرت امروزه در پایتخت و حوالی آن نیز برای ما یک نکته قوّت است خوشبختانه!!! و نیز خصوصیّات وضعیّتی و موقعیّتی آنان، باید توجّه و براه بیاندازیم و البتّه برای اینکار راهکارهایی وجود دارد. انشالله و با استعانت از الله متعال که مفرماید:
وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا وَ نَجعَلَهُم اَئِمّه و نجعلَهُمُ الوارثین (قران کریم
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn