Warning
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • JLIB_APPLICATION_ERROR_COMPONENT_NOT_LOADING
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading library: joomla, Library not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.
  • Error loading component: com_content, Component not found.

محمدامین رسول‌زاده: اینسان‌لارا آزادلیق، میللت‌لره ایستیقلال(به مناسبت ۵۹‌ـ مین سال درگذشت)ــ ساواش گونئی‌لی

مقدمه:
محمدامین رسول‌زاده در در سال ۱۸۸۴ در روستای نوخانی باکو چشم به جهان گشود. وی تحصیلت ابتدایی خود را نزد حاجی ملا علی اکبری آموخت. بعد در مدرسه روس ـ مسلمان و هنرستان حرفه باکو به تحصیل خود خاتمه داد. اما واپسین سال‌های تحصیل وی مقارن با جوش و خروش‌های انقلابی روسیه بود. همت در آن زمان نخستین سازمان سوسیال دمکراتیک محلی در باکو بود که رسول‌زاده هم در زمره‌ی بنیان گذاران آن بشمار می‌رفت. محمدامین رسولزادهاما نخستین نوشته‌ی محمدامین رسول‌زاده را می‌توان در روزنامه‌ی شرق روس مشاهده نمود و همت که ” نخستین نشیریه‌ی غیر علنی سوسیال دمکراسی و ارگان نخستین سازمان همت بشمار آمده تا فوریه ۱۹۰۵ شش شماره از آن به سر دبیری وی تهیه و شیوه‌ی ژلاتینی تکثیر و منتشر گردید” بعد از آن مقالات سیاسی رسولزاده در دعوت ـ قوچ، که ارکان علنی سازمان همت و بخش ارمنی تشکیلات باکوی حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه بود که به زبانهای ارمنی  و ترکی آزربایجانی نوشته می‌شده و در فاصله مه ۱۹۰۵ و اوت ۱۹۰۶ نوزده شماره از آن انتشار می‌یافته، درج می‌گردیده است.(گزارش‌هایی از انقلاب مشروطه ـ ترجمه رحیم رئیس نیا)
پس از توقیف دعوت ـ قوچ، سازمان همت روزنامه‌ی تکامل را جایگزین و آن را ارگان علنی خود معرفی نمودو نخستین شماره تکامل در ۱۶ دساممبر ۱۹۰۶ انتشار یافت و این شماره را سیزده شماره دیگر، که واپسین آنها در ۲۶ مارس ۱۹۰۷منتشر گردید، تعقیب کرد. مه محمدامین رسول‌زاده سردبیری روزنامه‌ی تکامل را بر عهده داشت. پس از توقف کار انتشار تکامل«به علت نواقص مالی» یولداش جای آن را گرفت لیکن تنها سه شماره از آن در سپتامبر ۱۹۰۷ انتشار یافت. البته هر یک از شماره‌های یولداش در بر دارنده‌ی یک یا دو مقاله از رسول‌زاده می‌باشد. «نا گفته نماند که همکاری رسول‌زاده با روزنامه‌ی لیبرال منش « ترک گرا» ارشاد ، زودتر از نشریات سوسیال دمکراتیک تکامل و یولداش و حتی دعوت ـ قوچ شروع شده بود.
این همکاری در دو مرحله صورت گرفته، بین مرحله اول ـ که در حدود یک سال از اوایل ژانویه تا اوایل دسمامبر ۱۹۰۶ادامه داشتهو مرحله دوم، در حدود یک سال فاصله افتاده است. در همین یک سال وی گذشته از اداره تکامل و همکاری جدی با یولداش، تنها دو قطعه شعر در مجله‌ی فیوضات منتشر کرده است.
مرحله دوم همکاری او با ارشاد از اوایل دسامبر ۱۹۰۷ تا اواسط آوریل ۱۹۰۸ ادامه یافته است. بیش از ۵۰ نوشته‌ی محمدامین رسول‌زاده در ارشاد به چاپ رسید و سر دبیری موقت آن روزنامه نیز شماره‌ی ۴۶ تا شماره‌ی ۵۷ « سال ۱۹۰۸» به عهده‌ی وی بوده است».(گزارش‌هایی از انقلاب مشروطه ـ ترجمه رحیم رئیس نیا)
محمدامین رسول‌زاده در اوایل سال ۱۹۰۹ به ایران آمد و از رشت، جلفا، تبریز، اورمیه و تهران گزارش جالبی برای درج در روزنامه‌ی ترقی تهیه کرد.
وی اندی پس از رسیدن به تهران تازه فتح شده در تشکیل و سازمان دهی حزب دمکرات ایران و تهیه‌ی نظام نامه و مرام‌نامه و تعیین خط مشی حزبی با سید حسن تقی‌زاده ، حیدر خان عمواوغلو، سید محمد رضای مساوات، شیخ محمد خیابانی، ابوالضیاء میرزا محمد‌علی خان تربیت، نوبری، سلیمان میرزا اسکندری، میرزا محمود خان همکاری داشته است.حرب دمکرات و تشکیلات آن بر پایه‌ی حزب اجتماعیون ـ عامیون بنا گردیده و سلف آن همان فرقه اجتماعیون ـ عامیون ایران بودند که در دوره‌ی اول مشروطیت تاسیس یافته بودند.
محمدامین رسول‌زاده که وقایع و حوادث مشروطه را در روزنامه‌ی ترقی گزارش می‌نمود پس از تعطیل شدن روزنامه‌ی ترقی در اوایل اکتبر ۱۹۰۹، روزنامه‌ی ایران نو را تاسیس نمود که « بزرگ‌ترین، مهم و مشهورترین نشریه‌ی یومیه‌ی ایران بود که سبک روزنامه‌نگاری اروپایی را وارد ایران کرد و سرمشق مطبوعات دیگر شد»
اما وی در اواسط ۱۹۱۱ که تحت فشار روسیه‌ی تزاری مجبور به ترک ایران شد و به همراه با سید حسن تقی‌زاده راهی استانبول شد. اما گذشته از فعالیت در حزب و روزنامه و درج مقالاتی در آن، رسائلی چون تنقید فرقه‌ی اعتدالیون و رسائل دیگری را نیز به فارسی انتشار داد و در مدتی کم‌تر از دو سال تاثیری چشم گیر از جهت نشر و ترویج اندیشه‌های اجتماعی ترقی خواهانه و ارتقاء سطح مبارزات و مباحثات حزبی و سیاسی در جامعه ایران بر جای گذاشت.
او طی دو سال اقامت در استانبول افرادی چون احمد آقا اوغلو و علی بی حسین‌زاده که از آرمان پردازان و رهبران گرایش ترک گرایی بودند آشنا شدند و به عضویت تورک اوجاغی« کانون‌های ترک» گرویده و سلسله مقالاتی تحت عنوان ایران تورکلری « ترکان ایران» را در مجله تورک یورد به چاپ رسانید.
اما محمدامین رسول‌زاده با گرویدن یا گرایش بر ترگ گرایی تغییرات عظیمی در افکار وی پدید آورد و او راهی را انتخاب نمود که سعادت ملت خویش را در ان می‌دید و آن جز چیزی نبود مگر رهایی ملت ترک آزربایجان از استعمار روس و فارس به همین دلیل ایده‌ی استقلال آزربایجان در ذهن وی پدید آور شد.
محمدامین رسول‌زاده طی آشنایی با احمد آقا اوغلو در سال ۱۹۱۱ میلادی فعالیت روزنامه‌نگاری خود را مجدد شروع می‌کند به طوری که روزنامه یومیه‌ی ارشاد که سر دبیری آن را احمد آقا اوغلو بر عهده داشت پس ازاندک زمانی مورد اعتنای احمد آقا اوغلو شد و (محمدامین رسول‌زاده) غالبا در زمان غیبت، امور تحریری روزنامه را به عهده محمدامین رسول‌زاده واگذار می‌کرد.
«اگر چه آقا اوغلو بعدها در مقام مشاور نوری پاشا رو در روی محمدامین رسول‌زاده، لیدر حزب مساوات و صدر شورای دولت جمهوری آزربایجان قرار گرفت. این همه مانع از آن شد که رسولزاده با نوشتن مقاله به مناسبت مرگ آقا اوغلو نسبت به خاطره‌ی او ادای احترام نماید. به عنوان آدمی که از نزدیک با تلاش قهرمانانه‌ی آن مرحوم آشنایی دارد. می‌توانم بگویم که در آن سال‌های پر تب و تاب هیچ کس به قدر احمد آقا اوغلو در خط آتش جبهه‌ی جنبش ملی و مبارزاتی ملی حضور نداشته است
ما با از دست رفتن احمد بی، یک سیمای جاندار و پر شور اندیشه و قلم ترک و یک نماینده بسیار نیرومند روزنامه‌نگاری اروپایی در شرق و صمیمی‌ترین آرمان پرداز جنبش نو گرایی و اروپایی شدن تاریخی در خاور نزدیک را از دست دادیم».(گزارش‌هایی از انقلاب مشروطه ـ ترجمه رحیم رئیس نیا)
در سال ۱۹۱۳ به دنبال عفو عمومی که به مناسبت سیصدمین سال بنیان گذاری سلطنت « رومانوف» به باکو باز گشت و در حزب مساوات که در سال ۱۹۱۱ توسط سه تن ( محمد‌علیرسول‌زاده، عباش کاظم‌زاده و تقی تقی‌زاده) تاسیس شده بود وارد آن حزب ملی‌گرای ترک شد و در روزنامه‌هایی چون اقبال، آچچیق سوز، یئنی اقبال، آزربایجان و … که منتسب به حزب مساوات بودند نویسندگی و سردبیری کرد.و رساله‌هایی در زمینه‌ی مسائل ملی به چاپ رساند و شعار « ترک لشمه، ایسلام لاشما و معاصیرلشمه» شدن را پیش کشید.
پس از بروز درگیری انقلاب فوریه ۱۹۱۷ و فروپاشی حکومت تزار روس که وی در کنگره مسلمانان قفقاز و روسیه شرکت کرده و نهادهای منطقه و ملی قفقاز چون سیم ماورای قفقاز شرکت فعال داشت و دنبال انحلال سیئم در اواخر ۱۹۱۸ به صدارت شورای ملی آزربایجان رسید. محمدامین رسول‌زاده در ۲۸ مه ۱۹۱۸ استقلال جمهوری دمکراتیک آزربایجان را اعلام نمود. یعنی رسول‌زاده ۳۴ ساله، رئیس جمهور نخستین جمهوری اعلام شده در جهان اسلام و شرق به شمار می‌رود. اما پس از فرو پاشی جمهوری آزربایجان محمدامین رسول‌زاده دستگیر شده و پا در میانی استالین از مرگ و زندان نجات یافت. البته باید خاطر نشان کرد که محمدامین رسول‌زاده نیز استالین را سال‌ها قبل در نتیجه‌ی انقلاب ۱۹۰۵ از مرگ نجات داده بود. اما به دنبال دستگیری وی در نوامبر ۱۹۲۰ همراه با استالین به مسکو رفت و پس از آن نزدیک به دو سال در مسکو به تدریس زبان فارسی و کارهای تحقیقاتی چون نوشتن مقاله در باره‌ی جنبش مزدک اشتغال داشت از شوروی فرار کرد. و از آنجا به استانبول عزیمت کرد . وی طی عزیمت در استانبول کتاب‌ها و نشریات زیادی راجع به آزربایجان شمالی نوشت منجمله از آنان را می‌توان: آزربایجان جمهوریتی، عصریمیزین سیاووشی، میللت و بلشوویسم و … را در آنجا به چاپ رسانید و نشریات یئنی یئنی قافقاسیا، آزری تورک‌لری و اودلو یورد را انتشار داد. اما سرانجام دولت ترکیه که در پی حفظ رابطه و جلب دوستی با دولت شوروی بود و ی و همفرکرانش را در سال ۱۹۳۱ از آن کشور اخراج نمود.
اما بعد  از تبعید وی در شهرهایی چون ورشو، برلین، بخاراست، آلمان و پاریس … مقیم شد و نشریات مساواتی چون استقلال و قورتولوشرا در آلمان انتشار داد و با جنبش‌ها و مجلات ضد شوروی پروتمه و قفقاز در فرانسه انتشارمی‌یافتند همکاری نمود و کتابچه‌هایی به زبان‌های آلمانی، لهستانی و فرانسه درباره جمهوری آزربایجان و حزب مساوات منتشر کرد.
راجع به زندگی محمدامین رسول‌زاده نظریات و نوشته‌های مختلفی وجود دارد اما در نوشته‌ی تنی چند در ایران که نسبت به محمدامین رسول‌زاده نگاشته‌اند می‌توان به عبدالحسین نوایی، فریدون آدمیت و سید حسن تقی‌زاده اشاره نمود. «عبدالحسین نوایی « دو مرد بزرگ» دخالت کاملی در ایجاد نهضت مشروطه و حفظ آن و سعی در تحریک و بیدار مردم داشته‌اند» وی در ادامه « یک تن دیگر از مسلمانان قفقازکه در تاریخ انقلا ایران موثر و از عوامل بیداری و توجه ایرانیان به مشروطیت و حریت بشمار می‌رود، محمدامین رسول‌زاده است. محمدامین رسول‌زاده از مردان فکور و خردمند شرق است حتی به قول جناب آقای تقی‌زاده شاید در شرق زمین وی در نوع خود بی نظیر باشد وسیع اطلاع و حجت قوی و خونسردی فراوان، او را در میان کلیه احرار زمان خود مشخص نموده و انصاف عجیب وی در انتقاد قضایا و جریانات  و جبهه‌ی خاصی  برای او فراهم نموده بود» ( مجله یادگار)
فریدون آدمیت: متفکر بر جسته‌ی دمکرات ایران ، محمدامین رسول‌زاده بود تشکیلات حزبی نسبتا منظم آن در درجه‌ی اول کار حیدر خان متفکر انقلابی، هر دو تعلیمات حزبی را در حزب سوسیال ـ دمکرات آموخته بودند، دو شخصیت ممتاز بود و در ایران بی نظیر « نه کم نظیر» ( فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران)
سید حسن تقی‌زاده: محمدامین رسول‌زاده از جریانات امور عالم با اطلاع و نویسنده زبردستی بود. قدرت ایمان و قدرت بیان او حیرت انگیز بود و من بسیار خوشبختم که او را شناختم و با او معاشرت و بیش‌تر رفیق بودم و مفتون اخلاق او گردیدم. هر ملتی که چنین رجالی دارد خوشبخت است او پیشوای کامل العیاری بود و به پیروان خود القای شور و ایمان می‌کرد و من خوشوقتم از یاد آن قسمتی از فعالیت سیاسی پر شور او در ایران و برای ایران بود و تا آخر زندگی علاقه و محبت خود را به ایران از دست نداد. او یار و وفادار قدیم من بود و از فقدان چنان یاری‌اند و قلبی من قابل وصف نیست و در آخر چنین می‌گوید: « او پیامبر آزربایجانی بود. صد سال دیگر مثل گاندی بر آزربایجان شمالی است» . ( زندگی طوفانی) ـ البته باید خاطر نشان کرد که  محمد امین رسول‌زاده بعد از خارج شدن از ایران ، وی حس همبستگی و عاطفی خود را در آزربایجان جنوبی می‌دید.
در نتیجه این بینش و تدبیر دقیق محمدامین رسول‌زاده هست که افرادی مانند نوایی، آدمیت و تقی‌زاده که دارای افکار شوونیستی بودند در مقابل وی زانو خم کرد و سر فرود آورد.
سرانجام محمدامین رسول‌زاده ۵۹ سال قبل در چنین روزی در ۶ مارس ۱۹۵۵  در سن ۷۱ سالگی در آنکارا در گذشت او در تمام دوران تبعید خود رهبری حزب مساوات را بر عهده داشت.
به ادعای گرد آورندگان آثار قلمی محمدامین رسول‌زاده، وی در فاصله سال‌های ۱۹۰۳ تا ۱۹۵۵ بیش از ۳۰۰۰ نوشته ایشان در مطبوعات مختلف اروپا، ترکیه، و ایران به چاپ رسیده است.
روحش شاد راهش پایدا
بخش اول:
استعمار آزربایجان( شمالی ـ جنوبی) توسط فارس‌ها و روس‌های تزار
محمدامین رسول‌زاده: ترک‌ها در دو سوی رود ارس که آزربایجان را به دو قسمت تقسیم کرده است زندگی می‌کنند. ترک‌های آزربایجان زمانی که قسما و یا به صورت‌های مختلف وابسته به ایران بوده به صورت نیمه مستقل می‌زیستند، نه مانند یک ملت محکوم، بلکه به صورت عنصر حاکم زندگی می‌کردند. زیرا قرن‌ها بود که طبقه حاکمه‌ی ایران را ترک‌ها تشکیل می‌دادند.
از آنجایی که مردم آزربایجان فشاری را که از جانب حکومت بر آنها تحمیل می‌شدند از دیگران بلکه از هم نژادان خویش می‌دیدند. محکومیت حقیقی خویش را ـ یعنی محکوم بودن به فرهنگی که معنویاتی متفاوت دارد ـ درک نمی‌کردند. این مردم رفته ـ رفته دچار فارس‌زدگی می‌شدند، خواص، تحصیلات خود را به فارسی می‌گذراندند، تربیت فارسی می‌گرفتند، همچون یک شخص فارس می‌اندیشیدند و قانع می‌شدند که واقعا ایرانی هستند. طبقه علمل که حاکم بر معنویات مردم بودند نیز همچون طبقه خواص ـ که زمام حل و فصل امور مردم را بر عهده داشتند ـ دارای روحیه، تربیت و ذهنیت مشابهی بودند.
بسیار طبیعی بود که خواص آزربایجان که اساتیدی چون نظامی‌ها، خاقانی‌ها، مهستی‌ها تقدیم اذبیات فارسی کرده بودند. در مقابل لسان سعدی ـ که کم مانده بود سلیمان قانونی هم آن را به رسمیت بپذیرد ـ از خود بی خود شده، نسبت به ملیت ترک و زبان ترکی را به دیده تحقیر بنگرند.
بالطبع می‌بایستی تاثیر خواص ترک که در برابر ادبیات درخشان و جهان بهای ایران و فرهنگ قدرتمندی که در سایه‌ی آن ادبیات پدید آمده بود سر تسلیم فرود آورده بودند، بروی عوام بسیار بوده باشد و چنین نیز شده بود. ترکی زبانی عوام و روستایی قلمداد شده، زبان فارسی به عنوان زبان رسمی و ادبی رواج یافته بود و در نهایت ملت عجیب و غریبی پدید آمکده بود .
ملتی که زبانی جداگانه و نوشتاری جداگانه داشت! «آزربایجان ماورای ارس»[i] در حال حاضر هم  در چنین وضعیتی بسر می‌برد. در آنجا همه ترکی صحبت می‌کنند اما وقتی به نوشتار می‌رسیم فارسی به میان می‌آید.
با اینکه خواص از درک بن‌بست بودن هزار تویی که گرفتار ان بودند عاجز بودند، عوام چندان هم نسبت به مساله بی تفاوت نبودند؛ مردم با این وضعیت غیر عادی با جدیت مقابله می‌نمودند. ملت ترک علیه این وضعیت که هیچ کدام از خواص اهمیتی به آن نمی‌دادند، یعنی نابودی ملیتشان، به پا خواسته بودند. قهرمانان این قیام عاشیق‌هایی الهام گرفته از حسیات شاعرانه خلق و ترجمان این حسیات بودند. حماسه‌های کوراوغلو، اصلی و کرم، عاشیق غریب و امثال آن که توسط مولفین بی نام و نشان آفریده شده‌اند، همراه با آهنگ‌های دلنواز سازهای دل گداز عاشیق‌ها چنان به دل توده‌ی مردم ترک آزربایجان می‌نشست که نوش آفرین، فرهاد و شیرین و حتی فردوسی و حافظ فارس‌ها نیز نمی‌توانست با آنها به رقابت بر خیزد. این مردم در جستجوی فردوسی خود، حافظ خود، سعدی خود، شاعر ترک خودی خویش و مغنی آزربایجانی که از اعماق روح آنان خبر می داد بودند. جای بسی خوشوقتی است که تمامی خواص از هویت خویش روی بر نتافته بودند. آن دسته از شعرای آزربایجان که با محیط فرهنگی خویش بیشتر در ارتباط بودند برای تطمین ذوق ملت خویش شروع به نگاشتن اشعار ترکی نمودند و بدین ترتیب در کنار ادبیات عاه یک ادبیات مکتوب نیز بوجود آمد.
در این خصوص مرحوم فضولی که نتنها از بزرگ‌ترین شاعران آزربایجان بلکه از شعرای نابغه کل جهان ترک است و آزربایجانی‌ها به او لقب ابوالشعرا داده‌اند نقش مهم و رهبری عظیمی داشته‌اند.
فضولی در آزربایجان معروف‌تر از هر جای دیگر است. پر خواننده‌ترین و محبوب‌ترین شاعر آزربایجان فضولی است. گویی شعر آزربایجان تا زمان‌های اخیر نظیره گویی برای فضولی بوده است. دیوان فضولی بیشتر از هر جای دیگر در تبریز چاپ شده است. دیوان فضولی در میان ترک‌ها همان منزلتی را دارد که دیوان حافظ در میان فارس‌ها. فضولی که با شعر:
«اول سببدن فارسی لفظیله چوقدور نظم کیم
نظم نازک تورک لفظیله ایگن دشوار اولور
منده توفیق اولسا بو دشواری آسان ایلرم
نوبهار اولغاج دیکدن برگ گل اظهار اولور»[ii]
آغاز به ترکی سرایی می‌کرد، حقیقتا کاری را که در زمان وی دشوار به نظر می‌رسید آسان نمود. شرایط زمان که چنین عزمی را در فضولی ایجاد کرد حتی شاه ایران[iii] را نیز به نوشتن اشعار ترکی ترغیب کرد. پس از کشف سهولت نگاشتن شعر ترکی با موفقیت این شاعر و نابغه بزرگ، تعداد مقلدین و نظره‌ گویان فضولی افزایش یافت و ادبیات ترکی آزربایجان تبدیل به جریانی مستقل شد.
بررسی ویژگی‌ها و موفقیت‌های پیشرفت این ادبیات و چگونگی آثاری که در آن آفریده شده است خود موضوع مستقلی را تشکیل می‌دهد. ما در اینجا تنها می‌خواهیم بگوییم که سیر تکامل ادبیات ترکی آزربایجانی کاملا شبیه سرگذشت ادبی فضولی است. فضولی در ابتدا فارسی نوشته و سپس شروع به ترکی نوشتن کرده، در ترکی نیز ابتدا به شیوه‌ی آزربایجانی نوشته و پس از اینکه بغداد به دست عثمانی‌ها افتاده زبان فضولی رفته ـ رفته رنگ و بوی عثمانی گرفته و با فاصله گرفتن از شیوه شرقی به شیوه غربی نزدیک شده است.
ادبیات آزربایجانی نیز چنین است: آزربایجانی‌ها ابتدا فارسی نوشته‌اند، سپس دوران مهمی با شاعران فضولی مشرب که صرفا به شیوه‌ی محلی آزربایجان می‌نوشته‌اند ادامه یافته است. در این دوره ابتدا شاعرانی چون قوسی،نباتی و سپس شاعرانی چون واقف، سید عظیم، لعلی، راجی به عرصه آمده‌اند. نهایتا در دوره سوم ادبیات آزربایجان که تحت تاثیر حیات و افکار غرب قرار گرفته بود نوشتن به ترکی ادبی معاصر که ماهم از ادبیات ترکی عثمانی بود آغاز شد.از شاعران این دوره که از طرفی تحت تاثیر ادبیات روسی و از طرفی دیگر تحت تاثیر ادبیات عثمانی بودند می توان: محمد هادی عبدالسلیم‌زاده، صابر، حسین جاوید، احمد جواد، صحت،مذنب و امثال آنها را نام برد.
آزربایجان شمالی، پس از سلطه روس‌ها حقوق سیاسی خود را کاملا از دست داده، طعم تلخ محکومیت را چشیده بود. مردم آزربایجان قبل از این واقعه تحت تاثیر دین و تمدن مشترک، بر محکویت فرهنگی خویش واقف نبودند. زیرا در آن زمان هنوز ملیت خود را ـ به معنای امروزی کلمه ـ درک نکرده بودند. ترک‌های آزربایجان که رفته ـ رفته دچار فارس‌زدگی می‌شدند، این بار در معرض سیاسیت روس گردانی قرار گرفتند. طبیعتا این وضعیت اعصاب حساس مردم را می آزرد و حس مدافعه نفس را در آنان عمیقا تحریک می‌کرد به این علت مردم ناگزیر از بازگشت به خویشتن و خود اندیشی بودند.
تزاریسم برای روسی‌سازی آزربایجان از دو وجهه وارد عمل می‌شد. از طرفی علما و ملاهایی را که امور دینی مردم را در دست داشتند تحت کنترل خویش در می‌آورد و از طرف دیگر ضمن محدود کردن تعلیم و تربیت ملی مردم را مجبور به تحصیل در مدارس روسی «اشکولا» می‌نمود.
به منظور تحقق مقصد اول دو اداره روحانی جداگانه برای شعیان و سنیان تاسیس شده، تمام ملاها و افندی‌های این موسسات به عنوان سر سپردگان روس‌ها به کار گرفته شدند. جهت تحقق مقصد دوم نیز مدارس روسی با برنامه معین روس گردانی تاسیس شده بود.
در میان مردم نه اعتمادی نسبت به ملاهایی که این سر سپردگی را پذیرفته بودند وجود داشت و نه ارزش و اعتباری برای آقا زاده‌های که ار مدارس روسی مذکور فارغ التحصیل شده بودند.
مردم ملاهایی راکه از طرف حکومت تعیین می‌شدند دفتر ملاسی[iv] و جوانانی را که در این مدارس روس درس خوانده بودند را بالاسی “روس‌زاده” می‌نامدند. مردم با حس  فطری خویش به سیاست روس گردانی پی برده تا سرحد امکان با این سیاست مقابله می‌کردند. مردم آخوند خود را در برابر ملای دفتر و مکتب خانه خویش را در برابر اشکول حکومت قرار داده بودند.
هر چند آخوند و مکتب‌هایی که مردم چنین سفت و سخت به آنها چسبیده بودند، تماما خودی نبوده و نهادهایی متاثر از نفوذ فرهنگی ایران بودند، لیکن نسبت به فرهنگ روسی که با روح مردم بیگانه بود ملی‌تر و خودمانی‌تر بشمار می‌آمدند. بنابراین مردم در مبارزه‌ای که در راستای حریت آخوند و استقلال مکتب خانه پیش می‌بردند کملا بر حق بودند و این مبارزه نیز بسیار معقول بود. به خاطر اینکه مردم حتی چنانچه از نظر سیاسی مغلوب شده بودند نیز نمی خواست دچار نابودی معنوی گردند.
اما خواص لاز هم در اشتباه بودند: «میرزا» که زمانی در برابر رمانتیسم فردوسی، حکمت ژرف سعدی و غزل‌های شیرین حافظ از خود بی خود می‌شد این بار تبدیل به یک “اوچیتل[v] شده بود که مجذوب و عاشق روح بلند پرواز لر منتوف، نطق روان پوشکین و فلسفه مسیحانه تولستوی گشته بود.
سال‌ها گذشت؛ «میرزا» در طرف خط و «اوچیتل» درطرف دیگر خط باقی ماندند اینها در زمانی نتوانستند به تفاهم برسند. مدت مدیدی «اوچیتل» روس‌زده همچون «میرزا»ی فارس زده از درک مطلبی که مردم قلبا پی به آن برده بودند عاجز ماند. پس از طی فراز و نشیب‌هایی بسیار و مبارزات غیر منطقی علیه مکاتب و مدارس، «اوچیتل» مقصد را دریافت و متوجه شد که آموختن سعدی و نیز تولستوی به ملت ترک و آشنا کردن ترک‌ها با آنان هم لازم و هم مفید است، اما نمی‌توان ترک‌ها را از سعدی و تولستوی خودشان محروم ساخت.
ترک می‌بایستی برای درک سعدی، تولستوی و سایر مشاهیر ادبی عالم، فضولی خود، نباتی خود و هر اندازه که حقیر به نظر برسند، سیدها، صابرها، جاویدها و جوادهای خود را می‌شناختند.
بخش دوم:
استعمار آزربایجان توسط بلشویک‌ها« که محمدامین رسول‌زاده از آن به عنوان امپریالیسم سرخ» عنوان می‌کرد.
سیاستی که بلشویک‌ها در شرق پیاده می‌کنند، در نومنه آزربایجان به روشنی و شفافیت تمام آشکار می‌شود. بلشویک‌ها در میدان سخن با طرح شعارهایی درباره‌ی رهایی و نجات ملل مشرق زمین، حقوق، آزادی و استقلال ملت‌ها را محترم می‌شمردند. اما در مرحله‌ی عمل تفاوت چندانی با سایر امپریالیست‌ها ندارند. خواننده پس از مطالعه‌ی تمامی این نوشته‌ها خود را در برابر نوع جدیدی از امپریالیسم خواهد یافت؛
امپریالیسم سرخ!
در نتیجه‌ی انقلابی که در پی جنگ جهانی در کشور رخ داد امپریالیسم سیاه روسیه با غرشی که جهان را به لرزه در آورد سرنگون شد. این کشور عظیم ۱۸۰ میلیونی از نظر کثرت ملل و اقوام همچون برج بابل بود. ملل تشکیل دهنده این برج جهت تعیین سرنوشت خویش برای رهایی تلاش نموده و در راستای این هدف شکل می‌گرفتند.
بدین صورت در غرب و جنوب روسیه سابق حکومت‌های جدیدی در حال تاسیس  بودند.
از میان حکومت‌هایی که بر روی خرابه‌های روسیه تاسیس شدند، آن دسته که در سواحل بالتیک و مرزهای غربی قرار داشتند، توانستند از دوران گذر میان امپریالیسم سیاه و سرخ به نحو احسن استفاده نموده، تا زمان شکل گیری قدرت نظامی جدید بلشویکی حاکمیت خود را تثبیت نمایند. دولت‌هایی همچون فنلاند، لیونی، ایتوانی، استونی، لهستان ضمن مبارزه مسلحانه موجودیت خویش را اثبات نموده، با مقاومت در برابر تجاوز بلشویکی از طرف روسیه و تمامی دول برسمیت شناخته شدند.
اما دولت‌های قفقاز نتوانستند به چنین موفقیتی دست یابند، این کشورها با اینکه دولت تشکیل داده بودند، بعضی به صورت دو فاکتور و بعضی به صورت دو ژوره به شناسایی دول اروپایی نایل آمدند، نتوانستند به مدت طولانی در برابر قوای متجاوز بلشویک مقاومت نمایند.
این وقایع در دو گوشه روسیه اتفاق افتادند، اما به نتایج متفاوتی ختم شدند. بررسی علل این وقایع بی شک خالی از فایده نخواهد بود.
یکی از این علل، بسیار مهم و سرنوشت ساز بوده که ذکر آن در اینجا مفید می‌باشد.
در صورتی که تاریخ شکل گیری و تحول دولت‌ها را بررسی کنیم در می‌یابیم که هر ملتی که جهت حفظ موجودیت خویش به مبارزه بر خاسته، از حمایت گروهی از قوای سیاسی که با آن ملت منافع مشترک داشته‌اند بهرمند گردیده است. در جریان استقلال یونان به انگلستان و دول اسلاو بالکان به روسیه مدیون هستند. دول سواحل بالتیک در مبارزه استقلال، از ناوگان دول متفق و مهمات نظامی آنها بهره زیادی بردند. جمهوری فنلاند، با کمک نظامی آلمان از شر بلشویسم نجات یافت. بلشویک‌ها در حین تجاوز به سوی مرزهای غربی علاوه بر دول تازه استقلال یافته از روسیه، نیروهای مختلف اروپایی پشت سر این دول را نیز در برابر خود یافتند. این وضعیت، به ویژه در نمونه لهستان به چشم می‌خورد. مقاومت لهستان در عین حال مقاومت ارکان نظامی فرانسه نیز بشمار می‌آید. اما وضعیت در جبهه قفقاز این چنین نبود، قفقاز در مبارزه برای رهایی از چنگال روسیه، نمی‌توانست به دول ایران و ترکیه که منافع‌شانبا این مسئله درگیر بود تکیه کند. ایران حقیقتا محروم از قوای دفاعی بوده از لحاظ تشکیلات نظامی ضعیف بود. ترکیه نیز از آنجایی که علیه اروپا ـ که قصد نابودی وی را داشت ـ لوای عصیان بر افراشته بود، خواستار نزدیک شدن هر چه سریعتر روسیه انقلابی به هر شکل ممکن به مرزهای ترکیه بود. قوای بلشویک در حال سرازیر شدن به سمت قفقلز بودند و از دید ترکیه مخالف اروپا به شمار می‌آمدند. ترکیه که فرصت طولانی برای بررسی جدی موضوع نداشت، دست بلشویک‌ا را که از سمت شمال به طرف آن کشئر دراز شده بود بدون ملاحظه فشرد ـ این مسافت که بر فراز سر قفقاز انجام شد، بی شک تاثیر قطعی بر سرنوشت جمهوری‌های قفقاز داشت.
ترکیه که در گیر مبارزه مرگ و زندگی بود، بی شک طبق اصل «انتخاب بین بد و بدتر»[vi] ناکزیر از اتخاذ چنین موضعی گردید. قطعا تصرف مجدد قفقاز توسط روس‍ها ضربه‌ی بزرگی به منافع ترکیه بشمار می‌آمد. اما محروم شدن از حق حیات و تنزل به پست‌ترین درجات در معاهده سور ضربه بزرگتری برای ترکیه بود، اروپا تحت حاکمیت لوید جورج و کلمانسو، سرمست از پیروزی سیاست کوری اتخاذ نمود که سبب شد ترکیه نا گزیر از تفاهم با بلشویک‌ها شود. با وجود این سیاست‌های اروپا، کسی نمی‌تواند ترکیه و زمامداران مجلس کبیر ترکیه را به خاطر تفاهم با بلشویک سرزنش نماید. تنگ نظری است که سیاست ترکیه را در قبال بلشویک‌ها چیزی جز یک مانور استراتژیک تلقی کنیم. اما چنانچه این نکته را فراموش نماییم که سیاست بلشویک‌ها شکل دیگری از امپریالیسم است، مسائل سیاسی را بر طبق تخیلات و آمال خویش تفسیر و ارزیابی نموده‌ایم.امپریالیست‌های اروپایی با انتقال ارزش افزوده به کشور، مستعمرات خویش را تحت استعمار قرار می‌دهند. در حالی که امپریالیست‌های سرخ با چپاول تمامی ثروت متحدین خود آنها را به صورت مستعمره در می‌آوردند. چنانچه مثال بارزی در این مورد به شمار می‌آید. ترکیه در حال دفاع از خود در برابر امپریالیست‌های اروپایی بود. در این معامله روسیه ضمن تقویت ترکیه، سود بسیار بیشتری نسبت به ان کشور بدست آورد. ما اطلاعی از ارزش واقعی که کمک‌های مادی و نظامی روزسیه به ترکیه نداریم. اما بلشویک غیر از جواهرات، طلا، نقره، زینت آلات و وجوه نقدی که در هنگام ورود به باکو از بانک‌ها دزدیده و در طی « هفته‌ی تاراج»[vii] به یغما بردند. و کالاها و مخلفاتی که به آستراخان حمل نمودند، ۳۰۰ میلیون پوند « ۴ میلوین ۸۰۰ هزار تن» نفت و ۷۵۰ هزار پوند « ۱۲ هزار تن» پنبه و مقادیر زیادی ابریشم و سایر کالاها را به روسیه بردند.
علاوه بر این، حکومت لنین پس از در دست گرفتن منابع نفت با انگلیسی‌ها یعنی بزرگتر ین دشمن خویش به تفاهم رسیده، بسیار بیشتر از ترکیه اقدام به مذاکرات ضمنی با دول اروپا نموده و موفق به عقد معاهدات گردید. بلشویک به خاطر معاهده تجاری با انگلیس حتی متعهد شدند سیاست شرقی خود را ملغی نمایند و به سرعت تبلیغات خود را تعدیل نمودند.
هنگامی که به امپریالیست‌های سرخ گفته می‌شود « شما نیز استعمارگر هستید» در رد این سخن ادعا می‌کنند که ملل تحت سلطه خود آزادی و حق حاکمیت اعطا نموده‌اند. حال بیاییم بر سر موضوع جمهور‌های قفقاز؛ حکومت تزاری صد سال پیش به هنگام تصرف قفقلز در قبال خان نشین‌هایی که به زور اسلحه مغلوب شدند و گرجستان که به میل خویش به روسیه ملحق شد چه سیاستی داشت؟ خان مخالف روسیه عزل شده به جای آن خان طرفدار روسیه منصوب می‌کردید. نهادهای محلی دست نخورده باقی مانده تنها پادگان‌های سربازان روس در شهرها بر پا می‌شدند. محاکم و ادارات نیز طبق روال سابق اداره می‌شدند. انحلال کامل تشکیلات اداری و امور مربوطه خان نشین‌ها مربوط به سال‌های اولیه اشغال منطقه نمی‌باشد، بلکه تدریجا به وقوع پیوسته است. در دوران حکومت تزاری ، جهت اداره قفقلز، یک والی کل که از اختیارات تام بر خوردار بود تعیین می‌شد. حکومت کنونی شوروی نیز کمیته مرکزی ولایتی حزب کمونیست را به منطقه فرستاده است که جمهوری‌های قفقاز تماما مطیع این کمیته هستند. در آن زمان امپریالیسم روسیه که متکی به قشر اشراف بود، با استفاده از خان‌ها، ملیک‌ها « اشراف ارمنی» و کنیازها « اشراف گرجی» که مطیع حکومت بودند، بر منطقه حکومت می‌نمود.
قیام کنندگان نیز اعدام و یا به روسیه تبعید می‌شدند. این وضعیت هم اکنون نیز پا بر جاست. دیکتاتوری بلشویک‌ها که بر قشر کارگر و روستایی تکیه دارد، با استفاده از گرئه های طبقات پایین اهالی بومی، حاکمیت می‌کند و حتی افرادی از این اقشار را که مطیع آنها نمی‌باشد اعدام و یا تبعید می‌نماید. در نتیجه، نابودی جمهوری‌های کنونی سریع‌تر ار انحلال خان نشین‌های آن زمان انجام می‌شود. ایدولوژی حکومت تزاری شونیسم رشد یافته در محیط اشراف بود.
ایده‌ی لنینیسم نیز مرامی بنام جهان وطنی کارگری است . حکومت تزاری با روسی سازی ملل غیر روس، درصدد یکپارچه سازی فرهنگی روسیه بود.
لنینیسم نیز در پی آن است که با نابود کردن اندیشه‌ی ملیت در ملل ضعیفی که فرهنگ‌های چندان قدرتمندی ندارند، تمامی روسیه را ملیت زدایی نماید، که در عمل به حالت اول منجر می‌شود.
انقلاب‌ها هر چقدر هم ماهیت جهانی داشته باشند سراجامی جز تحول در چارچوبی که اوضاع اجتماعی و سازمان‌های سیاسی، جبر تاریخی و شرایط اقتصادی آن کشور تحمل آن را دارد، ندارد. حداکثر اینکه حاکمیت از انحصار طبقه‌ی مشخصی خارج شده به عناصر مدرن‌تر  و مترقی‌تر منتقل می‌شود. به عبارت دیگر تاثیر انقلابات اجتماعی بر سیاست داخلی بیشتر از تاثیر آن بر سیاست خارجی است. سیاست خارجی انقلاب فرانسه چیزی جز سیاست سنتی بوربون‌[viii]ها نبود. سیاست شوروی نیز چیزی جز سیاست زوسیه تزاری نخواهد بود. دوستی روسیه  ـ دشمنی دائمی ترک‌ها ـ با ترکیه نیز واقعه تاریخی بی سابقه بشمار نمی‌آید. آیا این روسیه تزاری نبود که در قیام محمد علی پاشا، سلطان محمود را یاری کرد؟ بلشویک‌ها انگلیس را به تسخیر هندوستان تهدید می‌کنند. لیکن آیا این موضوع در وصعت نامه مشهور پطر کبیر نیامده است؟
آری، ماجرای محمد علی پاشاو حوادث امروز جلوه‌های استثنایی تاریخ به شمار می‌آیند.
اینها هر کدام اپیزودهایی بیش نیستند. چیزی که همیشه وجود دارد، هجوم روس‌ها به سمت جنوب و جهان ترک است که در معرض این هجوم هستند.
روس به هر دینی که در آید، بازهم روس است. امپریالیسم روسیه چه سیاهباشد و چه سرخ امپریالیسم است. نظام سیاسی و الگوی تولید و مصرف در روسیه قابل تغییر استاما جغرافیای روسیه تغییر نکرده است. امپریالیسم سرخ سیستمی زاده انقلاب روسیه است. این انقلا با سو استفاده از شعارهای سوسیالیستی که مد روز بود، تحت لوای کمونیسم به وقوع پیوست. جهان در برابر فوران عظیم یک رستاخیز اجتماعی قرار گرفت. بی شک این جنبش، در خور بررسی‌ترین حادثه‌ی زمان ماست. اما در این حادثه ضمن نکات گذرا، حقیقت‌های جاودانه‌ای وجود دارد که ضمن بررسی باید از هم تفکیک شوند. اعلام عمل به ایدولوژی‌های بزرگی همچون سوسیالیسم و کمونیسم، آن هم در یکی از عقب مانده ترین کشورهای اروپایی، بی شک ایستگاههای گذرای این جریان را تشکیل می‌دهد. همچنان که اینک شهد این هستیم که حزب کمونیسم به تدریج از مواضع اعلام شده خویش عدول می‌کند. در نتیجه چهار ، پنج سال فرمان‌های مدهش و رعب و وحشت بی سابقه، جهانی باقی مانده‌اند که بر پایی یک رژیم دمکراتیک ، و به تعبیر سوسیالیست‌ها ، بورژووا ، را فراهم می‌نمایند. مهم‌ترین انها نابودی قشر اشراف است که اساس امپراطوری روسیه را تشکیل می‌داد.
روسیه در پی پیشرفت‌های اقتصادی نیم قرن اخیر از حالت یک کشور مصرف کننده قرون وسطایی در آمده بود. در حالی که از لحاظ نظام سیاسی هنوز هنوز با ذهنیت فئودال اداره می‌شد. امور حکومتی روسیه کاملا در دست قشر اشراف و امور اداری دولت و تشکیلات نظامی در انحصار این قشر ممتاز ، که از طرف تزارها حمایت می‌شدند ـ بود . قشر اشراف که دیووریانستو نامیده می‌شد قشر ممتازی بود که صاحب سازمان‌های ویژه خود و امتیازات حقوقی و سیاسی بود. این منطقه با وجود اینکه از لحاظ حقوق سیاسی تا این اندازه صاحب اقتدار بود، از لحاظ اقتصادی ضعیف شده، دیر زمانی بود که جای خود را به قشر بورژوا که به تازگی شکل گرفته بود، داده بود.
از نظر محققین انقلاب کبیر روسیه، این واقعه ماحصل تصادم عظیم ما بین اقتصاد و سیاست متضاد کشور می‌باشد. انقلاب اشراف را تماما نابود کرد. آنها دیگر از حقوق طبقه ممتاز بر خوردار نیستند. طبقه اشراف نتنها از لحاظ سیاسی، بلکه از لحاظ اقتصدی نیز نابود شده است، املاک خالصه و اراضی بزرگ ما بین روستائیان تقصیم شده و کاخ‌هایی که هر کدام « آشیانه‌ی عقاب» بودند با خاک یکسان شده‌اند.
روسیه امروز با وجود شهرهای بزرگ، با داشتن مساحت زیاد و جمعیتی بالغ بر ۱۳۰ میلیون نفر بزرگترین کشور کشاورزی دنیاست. با وجود اینکه ابتدا در این کشور طبقه کارگر با جمعیتی قریب به ۳ میلیون وجود داشت، در حال حاضر ـ تحت تاثیر آثار مخرب سال‌های انقلاب این رقم به زیر یک میلیون رسیده است.
اهالی این کشور که اکثریت بزرگ آن را روستائیان تشکیل می‌دادند، جهت یغمای املاک خالصه اشراف و غصب اراضی آن در یک لحظه تاریخی به کمونیسم گرویدند. اما در حال حاضر اقیانوس روستائیان دیگر حکومت کارگری حزب کمونیست راـ که عبارت از حاکمیت شهرهای گرسنه و بی تجربه است ـ تحمل نمی‌کند. کارگران نیز که در نتیجه تجربه حکومت کمونیستی به بیهوده بودن آرزوهای خویش پی برده‌اند، نسبت به حکومت خویش حالتی بی قید و حتی معارض می‌یابند و در مقابل، یک بورژوازی انقلابی نوین ایجاد می‌شود که نسبت به سابق بسیار طمعکار تر و فاسدتر بوده، مامورین کمونیست را که در امر احتکار با آن شراکت می‌ورزند نیز به شکل فجیعی به سوی فساد و هرزگی سوق می‌دهد.
دیکتاتوری کمونیستی در میان تمامی این عناصر مخالف پایگاه اجتماعی خویش را از دست داده، واپسین روزهای عمر خود را سپری می‌کند. دیکتاتوری کمونیستی با تمام قوا سعی دارد صنایع بزرگ و تجارت خارجی را در انحصار خویش نگه دارد و در خیال کشیدن سدی مقابل موج‌هایی است که از دریای روستائیان بر می‌خیزد و بدین طریق قصذ ادامه حیات دارد، اما به هیچ وجه نمی‌تواند موفق شود. زیرا تولید صنعتی روسیه تا ۱۴ درصد تنزل نموده و در میان صنایع بزرگ و تجارت خارجی در نا امید کننده‌ترین و ضعیت بسر می‌برند.
نابسامانی اوضاع اقتصادی روسیه ما فوق تصور است. در چنین وضعیتی رژیم کمونیستی که دارای روح و سیستمی مخالف با عناصر طبیعی می‌باشد، ناگزیر از سقوط است. این سقوط تنها به تغییر نیروی حاکم فعلی ختم نخواهد شد. مرکزیت روس نشین کشور از نقطه نظر صنایع و مناطقی همچون قفقاز و ترکستان که با مانور کمونیسم دوباره به مرکز ملحق شدند از نظر مواد اولیه تولید کننده بشمار می‌آیند. قبل از جنگ جهانی ، روسیه با دادن تولیدات در مقابل محصولات که از ولایات می‌گرفت موازنه ایجاد نموده بدین ترتیب رابطه اقتصادی میان مرکز و ولایات بر قرار می‌شد.در حالی که در حال حاضر این چنین نیست در نتیجه جنگ جهانی و انقلاب کبیر، درآمد ملی روسیه از ۱۱ میلیارد روبل به ۴ میلیون روبل تنزل کرده است.
این تنزل بویژه مربوط به صنایع است تولیدات صنعتی روسیه ۵ مرتبه کاهش یافته و محصولات زراعی ۲ مرتبه دچار کاهش شده است. از لحاظ کشاورزی، مرکزیت روس نشین از ابتدا پیش از اینکه تولید کننده باشد مصرف کننده بود. اما کاستی موجود در این خصوص را با تولیدات صنعتی جبران می‌نمود اما در حال حاضر این مرکز از هر جهت وضعیت مصرف کننده یافته است. روسیه در مقابل مواد اولیه قفقاز و ترکستان چیزی برای دادن ندارد و تا مدتی نخواهد داشت. روسیه سابقا در مقابل نفت باکو، شکر، فراورده‌های طبیعی و صنعتی و سایر کالاها را وارد می‌نمود، در حالی که امروز حتی از تامین پشتوانه‌ی اسکناس شوروی که مقدار آن با ارقام نجمی شمرده می‌شود نیز عاجز است. تحت چنین شرایطی، طبیعی است که مناسبات بین ولایات تولید کننده و مرکز مصرف کننده، به جای رابطه طبیعی مبتنی بر منافع متقابل اقتصادی، بر راه‌های مصنوعی استوار باشد که در سایه سرنیزه‌های ارتش سرخ ایجاد شده است. بر پایی گنکره‌ای که در مسکو فدراسیون جماهیر شوروی را تشکیل داد. به هیچ وجه نمی‌تواند خللی به ادعای ما وارد آورد، زیرا این کنگره بر اساس خواسته ولایات نبوده، بلکه به امر مرکز بر پا گردیده است. کسانی که کم و بیش ترجمان خواستههای واقعی ولایات بودند، در اثنای برگزاری این کنگره و گروهی هم در زندان‌ها محکوم به پوسیدن بوده و از دیار خود رانده شده، به سردسیرترین نقاط روسیه تبعید شدند. اما معلوم نیست این حربه نیز از روش‌هایی که حزب کمونیست تا کنون جهت نجات خویش استفاده نموده قویتر بشد. گمان نشود که حزب کمونیست با این حربه می‌تواند خود را نجات دهد.
کمونیسم محکوم به سقوط است . سیستم مسکو که با روش‌های مصنوعی قصد ایجاد مرکزیت اداری دارد نیز همچون کمونیسم محکوم به زوال است. از نظر ماهیت غیر ممکن است حزب تروریست کمونیست، اصلاح شده به شکل یک حکومت میانه‌رو مدرن در آید.
قدرتی که با شورش و خونریزی بر سر کار آمده، با شورش و خونریزی نیز از میان خواهد رفت. اگر امروز نیروی منظمی که سر به شورش بر دارد در کار نیست، در آینده آن نیرو از اجزاء تشکیلاتی که خود کمونیسم ایجاد نموده هم که شده، زاده خواهد شد. با سرنگونی امپریالیسم کمونیستی، تشکیلات سیاسی ملی‌گرا که جبرا به سیستم ملحق شده بودند نیز بار دیگر فرصت رهایی خواهند یافت. این مسئله بویژه در مورد قفقاز صدق می‌کند. قفقاز همان قفقاز صد سال پیش نیست. صد سال پیش اقتصاد اروپایی و ملی‌گرایی مبارزه شرقی وجود نداشت تا در برابر توسعه طلبی روسیه بایستد. در حالی که امروزه هر دو وجود دارد.
این یادداشت‌ها، نوشته‌‌ی خود محمدامین رسول‌زاده می‌باشد که از کتاب «جمهوری آزربایجان و چگونگی شکل گیری و وضعیت کنونی آن» گرد آوری شده است و عین ترجمه کتاب که توسط تقی سلام‌زاده صورت گرفته به شما خوانندگان عزیز ارائه شد.
۱ـ منظور آزربایجان‌جنوبی می‌باشد
۲ـ “سبب فراوانی اشعار فارسی(نسبت به اشعار ترکی) این  استکه سرودن اشعار نغز به ترکی بسیار دشوار است. اگر توفیقی داشته باشم این کار را آسان خواهم نمود. نو بهارانخارها بر گل می‌شگفند.”
۳ـ منظور شاه اسماعیل صفوی به زبان ترکی شعر می‌سرود و به خطایی تخلص می‌نمود. دیوان خطایی معروف است.
۴ـ به ملاهایی که از طرف حکومت تعیین می‌شدند دفترهای اداری داده شده بودتا امور ازدواج، طلاق، تولد و وفات را که وقایع اربعه نامیده می‌شدندـ ثبت کنند.
۵ـ اوچتیل در زبان روسی، همچون کلمه میرزا در زبان فارسی اصطلاحا معلم معنی می‌دهد.
۶ـ در متن اصلی” اهون شرین خیرا
۷ـ بلشویک‌ها در ممالک جدیدی که تصرف نموده بودند هفته‌ی تاراج مشهوری به نام گراب ندلیا ترتیب می‌دادند.
۸ ـ خاندان سلطنتی پیش از انقلاب
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn