حوادث اخیر عراق و منافع ما ــ یادداشت یوردنت

حوادثی که در عراق در جریان است از آن دسته حوادثی نیست که در خود عراق شروع و در آنجا تمام شود بر عکس، انتظار میرود دامنه های آن بر وضعیت سیاسی کشور های اطراف از جمله ایران نیز تاثیرات عمیقی بگذارد. ما اینک پایان آرامش قبل از طوفانی را در عراق شاهدیم که از مدتها قبل انتظارش میرفت. در شرائط شکننده پیش از این حوادث، از یک طرف دولت بغداد با محوریت جناح های مختلف شیعه و تحت حمایت حکومت ایران بدنبال بر پائی یک جمهوری اسلامی شیعه دیگری بود و از طرف دیگر، حکومت خود مختار کردستان عراق در مامن امن خود که تضمین قدرت های غربی را پس از جنگ اول خلیج به همراه داشت به تحکیم پایه های سیاسی، نظامی و اقتصادی خود می‌پرداخت. 1405036099-kirkukاینک اما با حملات گروه تروریستی داعش در مناطق سنی و تهدید مناطق اطراف بغداد، هم رویای حاکمیت تام جناح شیعه بر سراسر عراق به هم خورده و هم دولت خود مختار کردستان عراق خیز نهائی را برای اعلام استقلال کامل از عراق برداشته است. اینکه گروه داعش چگونه به سرعت به بخش های سنی نشین عراق تسلط یافته و اینکه چه قدرتهای منطقه ای این گروه را حمایت لجستیکی و مالی نموده اند محل تردید است. جناح های مختلف حکومت ایران انگشت اتهام را به طرفهای متفاوتی نشانه گرفته و از عربستان تا قطر و ترکیه و حتی اسرائیل و آمریکا نام میبرند. از آنطرف دولتهای غربی از قدرت یافتن این گروه در سوریه پس از عدم تمایل دولت آمریکا برای تقویت گروه های سکولار ضد حکومت سوریه حرف میزنند. اما یک نکته که تقریبا مورد تائید همه ناظران آگاه میباشد حمایت گروه های مختلف سنی عراق است که پس از سقوط صدام حسین از اقتدار افتاده و بخصوص پس از خروج نیروهای آمریکائی از عراق در سال ۲۰۱۱ از مشارکت در مقامهای دولتی نیز رانده شده بودند.
علل ریشه های این وقایع هر چه باشد به هر حال یک نکته مسلم به نظر میرسد و آن اینکه شرائط شکننده قبل از پیشرویهای داعش دیگر تکرار نخواهد شد. اینکه گروه مرتجع و جنایتکار داعش سرانجام جای خود را به نیروهای معتدل سنی بدهد محتمل است اما در این حال نیز بازگشت اقتدار دولت مرکزی به شکل گذشته ممکن نبوده و مضافا بقای دولت یکپارچه ای بنام عراق نیز محل تردید است.
در این میان آنچه برای مردم ایران و بخصوص مردم تحت ستم غیر فارس مهم است از یک طرف برخورد با مشکلات و مصائبی است که این تحولات میتواند برای آنها ببار آورد و از طرف دیگر فرصتها و امکاناتی است که برای پیشبرد هدف نهائی کسب حاکمیت ملی در اختیار آنها قرارمیدهد. در جبهه مقابل نیز طبیعی است که تحلیل این وقایع بر محور برنامه ریزی با هدف تضمین بقای سیستم توتالیتر و مرکز گرای ایران مورد توجه قرار گیرد.
در جبهه مقابل، ما به عیان آثار این برنامه ها و سیاستها را از هم اکنون با تبلیغاتی که برای پر رنگ کردن بعد مذهبی مجادلات عراق برای استفاده از احساسات اقشار متعصب مذهبی انجام میشود میتوانیم شاهد باشیم. نکته قابل توجه در اینجا تمرکز این تبلیغات بر روی پتانسیل جمعیتی و سرزمینی آذربایجان میباشد. در چند هفته اخیر و متعاقب حملات و پیشروی های داعش، در کنار فتوای مراجع دولتی که پیشترها نیز روی مسائل آذربایجان شمالی متمرکز بودند، در چند نقطه آذربایجان نمایشات نام نویسی برای دفاع از مزار امامان شیعه در عراق نیز تشکیل شد. در رویداد مهم دیگری محسن رضائی فرمانده سپاه در زمان جنگ ایران و عراق و دبیر کنونی مصلحت تشخیص نظام، در پیامی به نمایش تبریز از در راه بودن عاشورا و کربلای جدیدی خبر داده است. وی گفته است: “عاشورائیان به پیش. فتنه ای بزرگ در راه است و ندیدید سر مسلم ها را در سوریه و عراق بر نیزه زدند؟” و اضافه کرده: “در این عاشورای جدید به میدان آمده اند که با دست افراد متعصب و نادان، زنان و کودکان معصوم را سر می برند. آیا من و شما می توانیم نظاره گر این جنایات باشیم؟“  محسن رضائی حتی برای ایجاد حس صمیمیت، لحن عاشقانه ای هم برای پیام خود داده است: “بارها می نشینم و پیش خودم دلایلی می آورم تا پاسخ این سوال را بدهم ولی باز هم می بینم یک چیز فراتری از استدلال های عقلی در این ارتباط عاشقانه بین من و شما وجود دارد. فکر می کنم از ازل خدای متعال ما و شما را عاشق همدیگر خشت زد و گل ما را از یک جنس انتخاب کرد.“ در صحنه های دیگر، نمایشاتی از قبیل کشف هسته های داعش در مناطق مختلف آذربایجان و یا تحرکات حتی مسلحانه گروههای به اصطلاح سلفی زیر چشم ماموران حکومتی را میتوانیم انتظار داشته باشیم.
در نگاه اول و با توجه به تجارب گذشته و ساختار حکومت ایران، اینکه محافل وابسته به این حکومت از امامان جمعه تا مهره های نظامی، به اعتقادات و علائق شیعیگری تکیه کنند ممکن است طبیعی به نظر برسد اما اینکه این تبلیغات در مناطق آذربایجان متمرکز شود و اینکه محسن رضائی ناگهان یاد ارتباط عاشقانه اش با ترکها بیافتد جای تعمق دارد. به عبارت دیگر سوال اینست که مهره ای مثل محسن رضائی که در همه تحرکات ضد ترک و ضد منافع ملی آذربایجان جای پای وی پیداست با این پیام عاشقانه بدنبال چه هدفی است؟
قرائن زیادی دلالت بر آن دارد که بهره برداری از این قبیل تبلیغات و تحرکات تنها به منظور اعزام داوطلبان به عراق نمیتواند باشد. اگر مساله صرفا به مساله حمایت از بناهای مقدس شیعیان و مقابله با داعش در عراق بر میگشت مناطق مرکزی ایران برای جلب داوطلبان متعصب تر، بیشتر مستعد بود تا آذربایجان.  بعلاوه، مسلم است که حکومت ایران نمیتواند بدون نظر موافق دولتهای غربی بخصوص در شرائط حساس مذاکرات اتمی، موج نیروهای انسانی خود را بشکلی که در جنگ ایران و عراق دیدیم به داخل عراق بفرستد. از آن گذشته تصور اینکه این تحرکات برای مقابله با ورود احتمالی نیروهای داعش به آذربایجان باشد نیز با توجه به موقعیت جغرافیائی منطقه دور از ذهن است. تنها نکته ای که میماند هراس حکومت ایران از تاثیر حوادث عراق در میان ملتهای تحت ستم غیر فارس در ایران و برنامه مقابله با آن از طریق تکیه به اعتقادات مذهبی است.
هدف استراتژیکی تمرکز این تبلیغات در آذربایجان در واقع ایجاد انحراف در مسیر اندیشه و جهت گیری ترکها در این مقطع حساس میتواند باشد بطوریکه با برجسته کردن عنصر مذهبی در میان ترکها و قراردادن آن در تقابل با عنصر هویت، برخورد ترکها در ایران را به آنچه که در عراق میگذرد صرفا به کانال مذهبی سوق دهد. با اجرای این سیاست، در شرائطیکه تحولات در عراق تغییر بنیادی در ایران را نیز ناگزیر میسازد، پاد زهر لازم در میان ترکها -که جهت گیریشان با توجه به قابل توجه بودن جمعیت مدنی و کثیرشان میتواند تاثیر گذار باشد- آماده میشود. به این ترتیب در حالیکه تجزیه محتمل عراق زمینه های تغییرات سیاسی را در ایران نیز در چشم انداز قرارمیدهد گفتمان هویت ائتنیکی در سایه هویت مذهبی و یا در صورت ضرورت، بخش لاینفک آن میشود. با این سیاست، حکومت ایران در عین حال که مساله مبارزه ملی در میان ترکها را به حاشیه میراند، ملل تحت ستم در ایران را نیز بر اساس اعتقادات مذهبی آنها در مقابل هم قرار میدهد. در این حالت ترکهائی که وجه اصلی هویتی خود را شیعه بودن فرض بکنند برای مقابله با کردها و بلوچهای سنی و حتی در میان خود، برای دشمنی با ترکهای سنی براحتی متفق طبیعی حکومت مرکزی و عوامل آن در منطقه قرار خواهند گرفت.
سیاست برجسته کردن وجه مذهبی هویت ملی ترکها در ایران هدف مهمتری را نیز دنبال میکند که احتمالا در آینده و تحت شرائط خاص زمان خود ، تاثیرات منفی حتی فاجعه بار تری نیز ممکن است بر جای گزارد. این سیاست، دوری مردم آذربایجان در ایران از برادران ترک خود در ترکیه و پر رنگ کردن تفاوت اعتقادات مذهبی و شکل خصومت آمیز دادن به این تفاوت ها را هدف قرار میدهد. اگر محسن رضائی از ازلی بودن عشق اش حرف میزند گوئیا به امید تکرار تاریخ و بدنبال آنست که با پر رنگ کردن تفاوتهای اعتقاد مذهبی بین ترکها، خصومتهای دوره صفوی و عثمانی را اینبار به نفع بقای پان ایرانیسم مجددا زنده کند.
قرائنی دیده میشود که سیاست برجسته کردن وجه اعتقادات مذهبی ترکها در ایران اختصاص به جناح های نظامی و محافلی که ظاهر و باطنشان به ضد ترک بودن معروف است منحصر نیست. حتی برخی از فعالان اصلاح طلب که تا کنون به نزدیکی به حرکت ملی آذربایجان تظاهر میکردند نیز ناگهان کشف کرده اند که “زبان ترکی آذربایجانی، یکی از بزرگترین سخنوران جمعیت شیعه را تشکیل می دهد شیعه در آذربایجان، قرائت بسیار متفاوتی از اسلام ارائه کرده است. بله، بخش بزرگی از تشیع به آذربایجان مدیون و بسته به او است.
نکته مهم امیدوار کننده اینست که واقعیت صحنه فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در میان فعالان حرکت ملی آذربایجان میتواند برنامه محافل حکومتی را نقش بر آب نماید. هر آنچه که ما از حرکت ملی آذربایجان و کار فعالان در داخل دیده ایم اینست که بر خلاف حرکت های مرکز گرا، اصلا اینها هیچ وقت گرایشات مذهبی را در فعالیت های خود دخالت نداده اند. هیچ شعار مذهبی در تحرکات ملی در آذربایجان شنیده نشده، نه در قلعه بابک، نه در تجمعات دانشجوئی، نه در قیام خرداد و نه در استادیوم ها. اینکه حکومت ایران برای کشاندن ترکها به معرکه جنگ ارتجاعی مذهبی برنامه ریزی بکند و یا با انواع لطئف الحیل ملتهای تحت ستم ایران را در برابر هم قرار دهد یک سوی قضیه است اما مساله مهم، نحوه برخورد ما از جهت منافع ملی آذربایجان جنوبی است که میتواند این برنامه ها را نقش بر آب سازد. اگر ما تحولات عراق را از جهت منافع ملی آذربایجان جنوبی تحلیل و ارزیابی کنیم و در دامی که حکومت ایران خواه مستقیم و خواه با بهره گرفتن از خودخواهیها، زیاده خواهی ها و رویاهای محافل خودی و غیر خودی برایمان پهن میکند نیفتیم، میتوانیم در بطن حوادثی که در پیش رو است با اتخاذ سیاست درست سعادت ملت خود را تضمین کنیم.
استقلال کردستان عراق و منافع آذربایجان جنوبی
عراق در حال فروپاشی است و این وضعیت غیر منتظره ای نیست. درست است که تحرکات گروه تروریستی و ارتجاعی داعش غیر منتظره بود اما کردهای عراق از مدتها پیش بخصوص از زمان جنگ اول خلیج و متعاقب اشغال کویت و پس از برقراری منطقه هوائی پرواز ممنوع، شرائط خاصی داشتند که این اواخر به خودمختاری منجر شده بود. در طول این مدت، با تحکیم روز بروز حاکمیت ملی کردها بر شمال عراق مساله اعلام استقلال صرفا مساله زمان بود که اینک در شرائط بوجود آمده و در سایه حل و فصل مسائل آن با ترکیه به منزلگاه نهائی نزدیک میشود.
جدا از تحولات عراق و در صدر آن سیاستهای بین المللی در مورد منطقه خاورمیانه و دیگر عواملی که خارج از حوزه اختیار و تاثیر مردم آذربایجان جنوبی است، از منظر منافع ملی آذربایجان استقلال کردستان عراق تحول مثبتی است. این را، هم از طریق برهان خلف و هم از راه استدلال مستقیم میتوان تشخیص داد.
اگر کردستان عراق مستقل نشود و در نتیجه عراق متحد بماند و کردها در درون سیستم دولتی عراق به وضعیت ملت تحت سرکوب برگردند، نیروهای توتالیتر و مرکز گرا در ایران سود اصلی آنرا خواهند برد، چرا که وقتی در همسایگی ایران زمینه های استقلال کردها در شرائط اشغال و هم پاشیدگی و با همه ارتباطات و شناخت جهانی از آنها ، امکان پذیر نمیگردد به ترتیب اولی در ایران نیز نه امید فرجی برای ترکها و نه برای هیچ ائتنیک دیگری در چشم انداز نمیتوان دید. اگر چه استقلال کردستان عراق به خودی خود به معنی تضمین و یا حتی تسهیل حق حاکمیت ملی در آذربایجان جنوبی نیست اما عدم امکان استقلال آن، قطعا به منزله دشوار شدن زمینه کار در ایران خواهد بود و بر این اساس، منطق سیاسی ایجاب میکند که طرفداران حق حاکمیت ملی مردم آذربایجان جنوبی بخصوص معتقدان به استقلال این خطه، از نفس تقسیم عراق که میتواند مقدمه تقسیم ایران نیز باشد به جد استقبال کنند.
گذشته از این، استقلال کردستان عراق به غیر از اینکه به وضعیت نیمه مستقل حاضر شکل رسمی داده و دولت کردستان عراق را در برابر جامعه جهانی مسئول میسازد، تاثیر مستقیم منفی از منظر حرکت ملی آذربایجان نمیتواند داشته باشد. اگر توجه کنیم که حاکمیت کنونی که به اقلیم کردستان عراق موسوم است به استثناء داشتن استاتوس یک کشور مستقل، در حال حاضر نیز اغلب پارامترهای یک کشور را دارا میباشد تصور بهتری از آینده میتوانیم داشته باشیم. هم اکنون نیز آنها نیروی نظامی تحت امر حاکمیت کردستان عراق را دارند، سیستم مالیاتی و انتخابات محلی را اجرا میکنند، سیستم قضائی خود را دارند، علیرغم مخالفت دولت بغداد قراردادهای مستقیم تجارت با کشورهای دیگر منعقد کرده و نفت میفروشند و از منظر روابط خارجی نیز نمایندگان خود را مستقیما به کشورهای خارجی اعزام میکنند. اقلیم کردستان عراق اگر چه در حال حاظر پاسپورت کردستان عراق صادر نمیکند اما از آنجا که وزیر خارجه عراق از برگزیدگان همین حاکمیت است، سیستم پاسپورت عراقی را هم خود اداره میکند.
مساله استقلال کردستان عراق از جنبه مهاجرت کردها به غرب آذربایجان میتواند تاثیر مثبتی ببار آورد. میدانیم که بخش مهمی از ساکنین کرد غرب آذربایجان در پی جنگ و جدالهای متعدد حکومتهای عراق و حملات به کردستان عراق بصورت برنامه ریزی شده از طرف حکومت های مرکزی ایران در زمان شاه و جمهوری اسلامی به این منطقه آمده اند. بعلاوه گفته میشود بخشی نیز با برنامه ریزی محافل توسعه طلب کرد عراقی و ایرانی و با سرمایه گذاریهای اختصاصی در این مناطق سکنی گزیده اند. این که بخش اخیر در مقایسه با مهاجرت ناشی از جنگ و مشکلات اقتصادی و منازعات گروه های کرد تا چه میزان است البته محل اختلاف میباشد اما هر چه هست با استقلال کردستان عراق و توسعه اقتصادی و سیاسی آن منطقه میشود انتظار داشت که حداقل مهاجرت انبوه کسانی که بدنبال کار به آذربایجان میایند نه تنها متوقف شود بلکه بخشی از کردهائی که پیش از این آمده اند نیز به خانه های خود در کردستان مستقل برگردند. مقایسه وضعیت کردهای ترکیه با کردهای عراق در این ارتباط قابل دقت میباشد. کسی از مهاجرت کردهای ترکیه به مناطق غرب آذربایجان نشنیده و شکایتی نکرده است، امری که موید این است که میزان مهاجرت کردها به آذربایجان مشابه سایر نقاط دنیا، با توسعه اقتصادی و اجتماعی مناطق مهاجر فرست و مهاجر پذیر در ارتباط میباشد.
مساله مسئولیت دولت مستقل آتی کردستان عراق از منظر رعایت نرم های بین المللی نیز مساله مهمی است. در صورت استقلال این منطقه، مرزهای این کشور مرزهای شناخته شده بین المللی خواهد بود و اهداف توسعه طلبانه -حداقل از نوع ادعاهای بی پایه و مضحکی که تا کنون در مورد مناطقی از غرب آذربایجان مطرح میشد- قاعدتا شکل رسمی نخواهد داشت. اینکه محافلی در داخل کردستان مستقل عراق همچنان به مساله توسعه ارضی خود به چسبند همچنان قابل انتظار بوده و طبعا نگران کننده است  اما حجم و تاثیر آن لزوما با استقلال کردستان عراق -حد اقل بصورت علنی و رسمی- افزایش نخواهد یافت. طبیعی است که این امر بار مسئولیت ما را از جنبه تحکیم موقعیت هویتی و ملی در مناطقی که مورد طمع دیگران است کم نمیکند و بی عملی ما در جبهه خودی لزوما نمیتواند به صرف آرزوی فقر و فلاکت جبهه مقابل جبران شود، ضمن اینکه فقر و فلاکت آنوری، خود مترادف افزایش زمینه هجوم و مهاجرت به سرزمینهای ما میباشد.
انضمام کرکوک به کردستان عراق
احساس عمومی چنین است که کرکوک از دیر باز مسکن انحصاری تورکمان های عراق بوده و در طول سالهای اخیر با اسکان برنامه ریزی شده کردها در این منطقه، ترکیب جمعیت به ضرر تورکمانها و به نفع کردها تغییر یافته است. این مساله بخصوص از آنجا شکل حادتری بخود میگیرد که اگر توجه شود که این منطقه قریب یک سوم نفت کل عراق را دارد و تسلط بر آن امکانات وسیع اقتصادی و سیاسی را در اختیار حکومت کردستان عراق میگذارد.
برای تصویر واقعی ترکیب جمعیتی استان کرکوک در طول سالهای گذشته منابع قابل اعتماد در دسترس زیاد نیست. یکی از این منابع قابل استناد گزارش مفصل هفتاد صفحه ای است که مایکل نایتز دبیر مطالعات نظامی و امنیتی انستیتوی واشینگتن برای سیاست خاورمیانه برای استفاده سیاست گزاران دولت آمریکا در سال ۲۰۱۰ تهیه کرده و در آن اطلاعات مفصلی در زمینه پیشینه تاریخی این منطقه و ترکیب ائتنیکی جمعیت آن در ادوار مختلف آورده است(۱). لازم به تذکر است که این گزارش به حضور کردها در این منطقه در مجموع وزن بیشتری داده است که مشخص نیست که از لابی کرد در منطقه و یا حتی در واشنگتن بی تاثیر بوده باشد.
در این گزارش تاکید میشود که کرکوک از دیرباز منطقه ای بوده که در آن ائتنیکهای مختلف در صلح با یکدیگر زندگی میکردند. کامیونیتی تورکمان ها با سابقه بیشتر در بخش قدیم شهر و کامیونیتی عرب ها، کردها و جمعیت مسیحی نیز سابقه دیرینه در شهر نشینی در این مناطق داشتند. شروع رقابت ائتنیک های مختلف برای تصرف بر این منطقه متعاقب تشکیل دولت عراق در پی تجزیه مناطق تحت اداره عثمانی و بخصوص با کشف نفت در کرکوک بوده است. تا زمان کشف و استخراج نفت از بصره در جنوب عراق، کرکوک اصلی ترین منبع تامین نفت در عراق به شمار میرفت. بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ جمعیت زیادی از کردها و عربها برای کار در صنایع نفت کرکوک به این منطقه آمده و در آنجا ساکن شده اند. خود دولت عراق نیز مهاجرت عرب ها به این منطقه را از مناطق کمتر حاصلخیز در غرب دجله تشویق نموده است. بر اساس سرشماری سال ۱۹۵۷ که که به گفته این گزارش بار سیاسی کمتری داشته و در نتیجه واجد بیشترین دقت بوده، تورکمان ها با وجود داشتن اکثریت نسبی ۴۰ درصد در شهر کرکوک، تنها ۲۱٫۴ درصد از جمعیت کل استان کرکوک را تشکیل میدادند (۱ و ۲). در این گزارش، جمعیت کردها ۴۸٫۳ درصد کل استان و جمعیت عربها ۲۸٫۲ درصد و بقیه متشکل از کلدونیها، آشوریها و دیگر گروه ها ذکر شده است. پس از سال ۱۹۶۰ دولت مرکزی عراق جمعیت کرد و تورکمان کرکوک را بصورت تهدیدی برای حکومت خود دیده و با ملی شدن نفت عراق و با پشتیبانی گارد ملی عراق زمینهای زیادی از اهالی غیر عرب را مصادره و با واسطه شرکت نفت عراق به عربهای وابسته به حزب بعث انتقال داده است. با سقوط حکومت بعث، جریان مهاجرت بر عکس شده و اینبار با خروج نیروهای گارد صدام و آمدن گروه های کرد، اغلب زمینهائی که در اختیار اعراب بود به تصرف کردها در آمده و جمعیت زیادی از کردهای شمال در این منطقه اسکان یافته اند. از سال ۲۰۰۳ پیش مرگه های کرد که در جنگ با نیروهای صدام حسین شانه به شانه آمریکائی ها جنگیده بودند کنترل امنیتی کرکوک را هر چند بصورت غیر رسمی در اختیار گرفته و بکار انتقال اراضی اعراب و اراضی بی صاحب به کردهای مهاجر اقدام کرده اند. کار تسلط اداری کردها پس از انتخابات ژانویه سال ۲۰۰۵ که با تحریم آن توسط ساکنین عرب سنی همراه بود تکمیل شده و پس از اینکه کردها توانسته اند نسبت به ترکیب جمعیتی خود تعداد بیشتری نماینده انتخاب کنند، شورای فرمانداران کرکوک تحت کنترل کامل کردها قرار گرفته و کار قانونگذاری و اجرای انتقال زمینهای اعراب به کردها را تسریع نمود.
با توجه به نکات فوق و با فرض حتی اغراق در جمعیت غیر تورکمان ساکن استان کرکوک  در این گزارش، بازهم چنین مینماید که در هر حال بنا به آمار سال ۱۹۵۷ جمعیت تورکمان اکثریت نداشته و نمیتوانست راسا به اقدام موثری برای اعمال حق حاکمیت در جهت منافع ملی خود اقدام کند. از این مهمتر مشکل عدم داشتن حس ملی موثر در میان جمعیت تورکمان، مساله را حتی بغرنجتر نموده است. قرائن زیادی در این زمینه هست که غیر فعال بودن بخش اعظم تورکمانان تحت پلاتفورم ملی تورکمانی در صحنه سیاسی کرکوک را نشان میدهد.
در گزارشی که سایت تلویزیون الجزیره پیش از انتخابات ماه آوریل سال جاری منتشر کرده نظرات هفت نفر ساکن کرکوک را که دو نفر از آنها تورکمان معرفی شده اند منعکس نموده است (۳). یک زن تورکمان با وجود اذعان به هویت تورکمان خود گفته است که به احترام به همسر کردش به کاندیداهای کرد رای میدهد. تورکمان دیگر که خود زندانی سیاسی زمان صدام بوده گفته است که خود را تورک نمیداند اما به تورکمان عراقی بودنش مفتخر است و در نتیجه به جبهه تورکمان که خود را تورک میداند رای نمیدهد. دو نفر دیگر کرد بوده و به احزاب کردی رای داده ، یک نفر که ائتنیکش را مشخص نکرده به احزاب شیعه و نفر دیگر که مسیحی بود اعلام نظر نکرده است. نفر هفتم نیز بدون اشاره به ائتنیکش و بدون مشخص کردن گرایش سیاسیش صرفا از دوره صدام تعریف کرده است.
در یک گزارش بی بی سی فارسی که در کرکوک تهیه شده بود، تورکمان ها را سومین قومیت بزرگ عراق که بخش بزرگی از آنها در استان کرکوک زندگی میکنند معرفی میکند. در این گزارش گفته میشود که بخشی از تورکمانهای عراقی شیعه و بخشی دیگر سنی هستند که گویا تنش های مذهبی بین این دو گروه بر رنج این مردم افزوده است. مطلب قابل توجه که در گزارش بی بی سی نیز ذکر میشود دوگانگی هویت در میان تورکمان های شیعه میباشد. بنا به همین گزارش، حس هویت شیعه گری این بخش، آنها را به شیعه های نزدیک به ایران ربط میدهد و در کنار آن تورک بودنشان آنها را به ترکیه نزدیک میکند بطوریکه تضاد این دو هویت همیشه کار تورکمان های عراق را سختتر کرده است. درست است که بنا به سوابق گذشته،  تفسیرهای بی بی سی فارسی اغلب جهت دار عمل میکند و طبعا این جهت گیری میتواند در اینجا نیز صدق نماید اما نکته مهم آنجاست که تاکنون هیچ تشکلی از تورکمانهای عراق قادر نبوده است تصویری متفاوت از وضعیت گرایشات هویتی آنها را در دید خارجیان قرار دهد.
به این ترتیب مساله این نیست که حق حاکمیت ملی تورکمانهای کرکوک در وقایع اخیر از بین رفته است، بلکه نکته مهم اینست که این رویدادها صرفا به این منتج شده است که تورکمانها بعنوان بخشی از ساکنین کرکوک، از قیمومیت دولت مرکزی خارج شده و تحت قیمومیت کردستان عراق در آمده اند. چنین تغییر نگاه البته اهمیت زیادی دارد که مهمترین نتیجه اش تلاش برای کنار گزاردن شیوه برخورد احساسی به قضیه و درس گرفتن از آن در مبارزه ملی خود ما است.
با این تغییر نگاه میتوان دو سوال را بصورت فرضی مطرح و حول آن بحث و تحلیل کرد:
    چه میزان از تورکمان های کرکوک که بروایتی قریب شصت درصدشان شیعه اند از بودن تحت اداره دولت مرکزی شیعه گرای بغداد که متحد حکومت اسلامی ایران است طرفداری میکنند-(مثل اتحادیه اسلامی تورکمانهای عراق)، چه میزان مایلند در ترکیب دولت کردستان عراق که سکولار بوده و در عین حال متحد ترکیه میباشد زندگی کنند-(مثل حزب اخوان تورکمانهای عراق)، و چه میزان از برپائی یک حکومت سکولار در عراق پشتیبانی میکنند-(مثل جبهه تورکمان عراق)؟
    تحت کدام حاکمیت، تورکمانهای کرکوک در صورت تمایل میتوانند امیدوار به کسب حق خودمختاری اداری و فرهنگی باشند تا بتوانند هویت فرهنگی خود را حفظ و رشد دهند؟ حکومت مرکزی شیعه عراق،  بخش سنی عراق و یا حکومت مستقل کردستان عراق؟
همسوئی با پان ایرانیسم در دشمنی با ترکیه
در بحثهائی که پیرامون وضعیت تورکمان های کرکوک در مدیای نزدیک به حرکت ملی آذربایجان مطرح میشود مطالبی از بی عملی ترکیه، خیانت این کشور به ترکهای عراق، سازش با بارزانی و فروش تورکمان ها به بهای نفت کرکوک و مباحثی از این دست زیاد شنیده میشود. در این میان داد و قال محافلی که با اختراع ائتنیک قلابی موسوم به آذری/آذربایجانی، تا دیروز عمل کسانی را که خود را ترک مینامیدند پان ترکیسم نامیده و به مدافعان نزدیکی فرهنگی به ترکیه میتاختند مضحک و در عین حال عبرت آموز است. (میشود خوب تصور کرد که اگر ترکیه از نظر مادی، اطلاعاتی، تبلیغاتی و لجستیکی نیز کمکی میکرد چه عکس العملهای حادی که دیده نمیشد!). واقعیت صحنه اما بگونه دیگری است.
در حالیکه استان کرکوک از نظر موقعیت سوق الجیشی و اقتصادی ظرفیت ایجاد یک کشور مستقل را ندارد، در حالیکه تورکمانها در کرکوک اکثریت ندارند و حتی با فرض اکثریت داشتن، پیوند فرهنگی و هویتی آنها در سایه شکافهای سنی یا شیعه بودنشان قرار گرفته است، واقعا چگونه میشود از نشدن هائی حرف زد که دورنمائی از شدن نیز برای آن متصور نمیباشد و در چنین وضعیتی چگونه میشود از کشور دیگری مثل ترکیه متوقع شد که به کمک مردمی به شتابد که اغلبشان هویت خود را با مذهب خود میشناسند و با مردم ترکیه مرزبندی هویتی و بعضا مذهبی تعریف میکنند؟ آیا اگر ترکیه در قلب عراق به منطقه ای که حتی با آن مرز مشترک نیز ندارد لشگر کشی کند که در نهایت نه ظرفیت استقلال دارد، نه مردمش میخواهند مستقل شوند و نه جامعه جهانی چنین مداخله ای را میپذیرد، متهم به تجاوز و توسعه طلبی ارضی برای غارت نفت کرکوک نمیشود؟ آیا همین انتقاد کنندگان امروز خود اولین محکوم کنندگان این توسعه طلبی ارضی نمیبودند؟ بعلاوه آیا چنین مداخله ای که بدون شک با فتوای مراجع شیعه و با هدایت حکومت ایران به مقاومت بخشی از خود تورکمانان شیعه منجرمیشود، بار تضادها و جنگ و جدال مذهبی را بیشتر نمیکند؟ خیلی خوب میشود تصور کرد در شرائطیکه بخشی از مردم ترک کرکوک از سیستانی و مقتدا صدر دستور میگیرند دخالت نظامی ترکیه در عمق خاک عراق چه سرانجام دراماتیکی به خود میتواند بگیرد.
ما در اینجا نه قصد توجیه سیاستهای دولت کنونی ترکیه را داریم و نه اینکه لزوما در همه موارد این سیاستها را در جهت مستقیم منافع آذربایجان میبینیم، با این حال تلاشمان این است تا این سیاستها را بر اساس منطق و بدور از احساس تحلیل کنیم، ضمن اینکه معتقدیم که مساله سیاستهای دولت ترکیه وابسته به نظر و رای ملت ترکیه بوده و تبلیغات ضد ترکیه ای ما خواسته یا ناخواسته، نتیجه ای جز خدمت به اهداف پان ایرانیستی نخواهد داشت. چنین نگاهی در مورد آذربایجان شمالی و روش های حکومتی آن که بعضا حتی با نرم های دموکراسی هم همسان نیست نیز صادق است.
آنچه که ملاک ما در نگاه به ترکیه و آذربایجان شمالی است بهره گیری فرهنگی از وجود دو کشوری است که از نظر هویت فرهنگی و یکسانی زبانی و تاریخی، نقطه اتکا و مرجع حیات فرهنگی و هویتی ما میباشند. حملات و انتقادات سیاسی روزمره از سیاست خارجی آنها و متهم کردن دولتهای آن به خیانت به منافع آذربایجان نه تنها غیر سازنده است بلکه در عمل تیشه زدن به ریشه فرهنگی و و هویتی خودمان نیز به حساب میاید. تحقیر و تخفیف در حق این دو کشور و همصدا شدن با جریان ضد ترک و ضد آذربایجانی پان ایرانیسم به معنی فاصله گرفتن از این دو موجودیت و به معنای انزوا و در نهایت تحلیل رفتن کامل ترکها در فرهنگ تحمیلی پان ایرانیسم میباشد. فراموش نکنیم که حتی در شرائط کنونی و با وجود همه مراودات فرهنگی ترکها در مناطق آذربایجان شمالی، جنوبی و ترکیه و با همه تلاش شبانه روزی فعالان ملی که به قیمت زندان و تعقیب اشان انجام میشود، هنوز بخش قابل توجهی از مردم ما همچنان آسیمیله شده، بخشی با انکار هویت ملی خود در خدمت مخالفان قرارداشته و بخش بزرگی نیز در گیرو دار فشار های اقتصادی و در تقلای زندگی روزانه به تنها چیزی که اهمیت نمیدهند مساله هویتشان است. در چنین حالتی و در منگنه فشار همه نیروهای ایرانی و غیر ایرانی که در جهت محو هویت ما اتحاد مقدسی تشکیل داده اند، اولویت ما قاعدتا نه همصدائی با پان ایرانیسم بلکه تشکل یابی و اتحاد عمل برای نشان دادن ظرفیت حرکت ملی ما و کسب شناسائی بین المللی است.
هشدارهای حوادث عراق و وظائف ما
حوادث عراق در عین حال که شرائط جدیدی در منطقه ایجاد کرده و زمینه تغییرات جدی تری را نیز در همسایه اش ایران فراهم میسازد از سوی دیگر هشدارهای جدیدی را نیز همراه خود دارد. برای ترکها درایران که بدنبال بر پائی حاکمیت ملی خود در آذربایجان جنوبی میباشند این هشدارها سرنوشت ساز است. اگر عدم توجه به آنها تا امروز وضعیت را به حد نگران کننده ای بحرانی کرده است ادامه وضع موجود در فردا مساله را به مرز فاجعه میرساند.
ما برای شناساندن جنبش خود به جهانیان برای کسب شناسائی منطقه ای و بین المللی کار طولانی در پیش داریم. در طول پیدایش و استقرار سیستم پان ایرانیسم، این سیستم بخش اعظم نخبگان ترک را در خدمت خود بکار گرفته و تمام استعداد ها و هنر و خلاقیتهای ما را بر علیه منافع ملی خود ما و در جهت تحکیم سیستمی که برای سرکوب خود ما بکار میرود استفاده کرده است. حتی اینک نیز که جنبش ملی در میان ترکها ریشه دوانده است بخش اعظم توان دولتمداری ما در خدمت سیستم حکومتی ایران عمل میکند. اینکه این عاملان اداری، نظامی، هنری، اقتصادی و تبلیغاتی این سیستم در لحظه تاریخی سرنوشت ساز، منافع ملی خود و مردم خود را تشخیص داده و به صف جنبش خواهند پیوست را میشود امیدوار بود و انتظار داشت اما در حال حاضر نمایش بیرونی جنبش ما حد اقل از نگاه ناظران خارجی مایوس کننده است. وقتی چندی پیش به میزبانی یک تشکیلات غیر دولتی جمهوری آذربایجان شمالی چند گروه و فعال حرکت ملی آذربایجان کنگره ای در باکو تشکیل داده بودند شاهد بودیم که نمایشاتی که در برخی شهرهای آذربایجان در ایران بر علیه دولت جمهوری آذربایجان بر پا شد چه صحنه گردانانی داشت. طبیعی است که حتی با وجود نفوذ حرکت ملی آذربایجان و با وجود همه شعارهای سی و پنج میلیون ترک در ایران و با وجود همه حقانیت مطالبات ما، تحت سرکوب دولتی امکان آن نبود تا احساسات واقعی ترکها در ایران نسبت به دولت آذربایجان خود را نشان دهد، اما تاسف آنجاست که هیچ تشکیلاتی از ما نیز آنقدر توان نداشت که بگوش جهانیان برساند که واقعیت خواست ما آن نیست که وابستگان پان ایرانیسم نشان میدهند که گویا مثلا در تبریز و اردبیل مردم به خیابان ها ریخته اند تا به دولت جمهوری آذربایجان برای مداخله در امور داخلی ایران اعتراض کنند.
مساله فقط قدرت دولتی و نظامی حاکم نیست که مردم ما را مرعوب میکند. همین اواخر پس از اینکه یک خواننده موسیقی آذربایجانی در ایران که خود را خواننده محبوب پاب آذربایجان میشناساند، به عنوان نماینده هنر آذربایجان جنوبی به شمال دعوت شد و در کنسرتی که برایش در سالن بزرگ موغام در باکو ترتیب داده شده بود بدون شرم، سرود ای ایران ای مرز پر گهر خواند مگر سالنهای نمایش آوازه خوانی همین فرد در تبریز بازهم شاهد حضور جمع کثیر مردم نبود؟
این بدین معنی نیست که اکثریت مردم ما به هویت خود پشت کرده اند بلکه مساله اینست که در غیاب کار متشکل ما و در حالیکه نیروهای آگاه جامعه ما، هم از نظر فکری و برنامه عمل و هم از نظر تشکیلاتی پراکنده تر میشوند، دشمنان و حریفان منافع ملی ما، صحنه را در اختیار گرفته و با حرکات موذیانه خود با انکار ریشه هویت فرهنگی خودی، به همنوائی با پان ایرانیسم ضد ترک میپردازد. اگر ما نتوانیم این صحنه را بصورت معکوس سازیم و بر عکس وضعیت کنونی، بدنیا نشان دهیم که گرایش عام مردم آذربایجان جنوبی در چه جهتی سیر میکند، اگر نتوانیم تشکل واحد فراگیری برای برنامه ریزی حرکت مان درست کنیم که هم در سطح داخلی به مردم به جان آمده برنامه عمل مشترکی بدهد و هم بدنیا نشان دهد که از این منطقه صدای واحدی بر میخیزد که ندای واقعی مردم را منعکس میکند و مورد اعتماد مردم است، نه تنها از دولتهای دوست و برادر امید کمک بی مورد است بلکه پذیرش جهانی نیز توقع خنده داری خواهد بود.
اولین هشدار حوادث عراق تاکید قاطع بر مساله هویت ملی است. اگر ترکها در ایران صریحا و قاطعانه با مساله هویت خود تعیین تکلیف نکنند و با هر آنچه که هویت ائتنیکی ترک آنها را به حاشیه میراند مرز بندی نکنند، در فردای فروپاشی ایران نه تنها زمینه ای اجتماعی، سیاسی و اعتقادی برای حق حاکمیت ملی خود پیدا نخواهند کرد بلکه همچنان بصورت متفرق، چند دسته و با هویت بینابینی که در هر مقطع بجای عمل متحد در برابر حریفان خود به کند کردن حرکت یکدیگر و به دشمن شناسی در داخل حرکت پرداخته و بصورت زائده ای از امیال سیاستگران و قدرتمداران مرکز گرا -، خواه به شکل امت شیعه تابع فلان مرجع و خواه به شکل آذریهای تابع فلان تشکیلات پان ایرانیست- عمل خواهند کرد.
هشدار دوم حول مساله تشکل و وحدت عمل سیاسی است. درست است در یک محیط دموکراتیک، تنوع اندیشه تنوع تشکیلات را میطلبد و درست است که هدف کار سیاسی هر تشکلی اساسا بر موضع کسب قدرت سیاسی توسط آن تشکل دور میزند و درست است که اگر تنوع اندیشه و تشکل نباشد، کار به توتالیتاریسم و دیکتاتوری ختم میشود اما همه این باید ها بدلیل خصوصیت دوره مبارزه سرنوشت ساز برای رسیدن به حاکمیت ملی، زیر سایه اصل لزوم وحدت عمل بر پایه یک هدف مشترک قرارگرفته و به حاشیه میروند. بعبارت دیگر، بدون وحدت عمل بر پایه یک هدف مشترک، کسب حاکمیت ملی سرابی بیش نخواهد بود و تا رسیدن آن زمان، رقابت تشکیلاتی گروههای پراکنده و شخصیتهای سیاسی فعلی همچون هیاهوئی بی سرانجام خواهد ماند.
این که قالب این وحدت عمل بر پایه هدف مشترک چگونه باید تنظیم شود مساله ایست فرعی اما آنچه مهم است درک لزوم همکاری و کار مشترک همه شخصیتها و تشکیلات موجود با یکدیگر تا زمان کسب حاکمیت ملی است. داشتن صداقت در عمل نه تنها لازمه موفقیت این کار حیاتی است بلکه نشانه عقل سلیم نیز میباشد.
۱۰ژوئیه ۲۰۱۴
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn