حق تعیین سرنوشت در بریتانیا و بی حقی مطلق در ایران ــ یوسف عزیزی بنی طرف
- توضیحات
- منتشر شده در یکشنبه, 30 شهریور 1393 16:00
من در اینجا از ملت اسکاتلند سخن گفتم زیرا نخست وزیر این کشور یعنی دیوید کامرون، در نخستین سخنرانی خود بعد از همه پرسی در اسکاتلند از ملتهای انگلیس، اسکاتلند، ویلز و ایرلند شمالی به عنوان ملتهای تشکیل دهنده پادشاهی متحد بریتانیا سخن گفت، و افزود که دولت از این پس اختیارات بیشتری به این ملتها و به ویژه به مردم اسکاتلند خواهند داد. یوسف-عزیزی-بنی-طرف-300x225میتوان گفت در این همه پرسی، پیروز اول، دموکراسی و پیروز دوم ملت اسکاتلند بود که توانست زیر چتر دموکراسی، حق تعیین سرنوشت خود را به منصه ظهور برساند. در اینجا نه از خشونت خبری بود و نه از خائن قلمداد کردن استقلال طلبان اسکاتلندی. نه از “قوم” اسکاتلند و تحقیر این “ملت” صحبتی بود و نه از بگیر و ببند و شکنجه و اعدام برای بیان احساسات ملتی که تصمیم گرفت در باره سرنوشتاش و بودن یا نبودناش با لندن تصمیم بگیرد. اکثریت ملت اسکاتلند به استقلال نه گفت اما با این گام مبارزه جویانه و چالش طلبانه توانست سه حزب عمده سراسری بریتانیا را مجبور سازد تا تعهد نمایند، خودمختاری بیشتری به اسکاتلند ـ و دیگر مناطق ملی نظیر ویلز و ایرلند شمالی ـ بدهند.
گرچه این امر با مخالفت ناسیونالیستهای انگلیسی همچون نایجل فاراج ـ دبیرکل حزب استقلال بریتانیا ـ رو به رو شده است اما میتواند تا مدتی راه حلی برای مساله ملی در بریتانیا باشد. ولی به نظر میرسد این کشور برای کاهش احساسات واگرایانه در میان ملتهایش چارهای جز بر قراری فدرالیسم ندارد تا بتواند همه ملتها و از جمله ملت انگلیس را خشنود سازد. به باور من، استقلال طلبان اسکاتلند و احتمالا فعالان سیاسی ویلز و ایرلند شمالی هم بیش از پیش به این ایده نزدیک خواهند شد. نظام فدرال برای خود انگلیسیها نیز سودمند است و میتواند با تقسیم قدرت و ثروت میان این چهار ملت، دغدغه ناسیونالیستهای انگلیسی را هم بر طرف سازد. در واقع همه پرسی استقلال کبک در کانادا در چند سال پیش، و همه پرسی کنونی استقلال اسکاتلند و همه پرسی دو سال پیش جنوب سودان نشان داد مساله ملی یک مساله جهانی است و انگیزههای نسبتا مشابهی دارد.
یعنی تبعیض اقتصادی و سیاسی، هویت خواهی و همانند آن. منتها نسبت این تبعیض از کشوری تا کشور دیگر فرق میکند. به عنوان مثال اگر در ایران، تبعیض نسبت به ملت عرب به درجه آپارتاید نزدیک میشود، در بریتانیا تبعیض نسبت به ملت اسکاتلند در مرحله اول،، اقتصادی است و در مرحله دوم، هویتی. شکل مسالمت آمیز، دموکراتیک و سطح فرهنگ جوامع نیز در حل مساله ملی و میل به استقلال یا بسنده کردن به خودمختاری، نقش دارد. مثلا در همه پرسی استقلال ملت زنگی جنوب سودان، ۹۹/۴ درصد به استقلال رای دادند. اما در کشورهای دموکراتیک نظیر کانادا و بریتانیا، نه کبکیها به استقلال رای دادند و نه اسکاتلندیها. ملت کبک به فدرالیسم راضی شد و ملت اسکاتلند به خود مختاری بیشتر. در خود کشورهای دموکراتیک نیز اسپانیا را داریم که دولتاش اساسا با برگزاری همه پرسی ملت کاتالان مخالفت میکند. در عراق ـ اما ـ ملت کرد با مبارزات طولانی خود توانست با کمک جامعه بین الملل به فدرالیسم دست یابد. در ایران خودمان اما حکایت دیگری است. در اینجا ما با ادعاهای “ملت نظر کرده امام زمان” اسلامگرایان، و “ملت یکپارچه ازلی و ابدی” ناسیونالیستها رو به رو هستیم که اساسا مقولاتی غیر تاریخی و غیر علمیاند، زیرا جامعه چند ملیتی ایران تابع همان فرآیند تاریخی است که دیگر کشورهای جهان از سر گذراندهاند. در این روزها که اول ماه مهر است و آغاز سال تحصیلی مدارس، و ما ظاهرا در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم، حاکمان تهران بیش از پنجاه در صد دانشآموزان غیر فارس را از آموزش به زبان مادریشان محروم کردهاند.
از مساله استقلال خواهی بگذریم که سخن گفتن از آن، کفر مطلق سیاسی است که نه تنها حاکمیت، بلکه اکثریت اپوزیسیون آن را چنین میپندارند. هنوز اغلب روشنفکران چپ و راست و دموکرات، ملتهای غیر فارس را “قوم” مینامند و حتی یکی از آنان به نام اسماعیل نوریعلا جایی گفته است که ” اگر عربها در ایران استقلال بخواهند، دیگر مردم ایران آنان را خواهند خورد”. و مشخص نیست که از نظر این فعال سیاسی، این “بقیه ایرانیان” جانور آدمخواراند یا انسان شهروند. این را نیز بگویم که جامعه ایران در مورد مساله ملی از قافله تمدن جهانی فرسنگها عقب است. و دیدیم که در مورد اجرای اصل پانزده قانون اساسی هم روشنفکران و فرهنگمداران ریش و سبیلدار فرهنگستان جمهوری اسلامی ایران با تدریس به زبانهای غیر فارسی در مدارس ابتدایی مخالفت کردند و هم سرهنگان سپاه.
ایران همچون بسیاری از کشورهای جهان کشوری چند ملیتی است و از دوران صفویه تا اوایل قرن بیستم، نام “ممالک محروسه” را یدک میکشید. در دوران قاجار، افزون بر ایالتها و ولایتها، ما شش مملکت در ایران داشتیم: مملکت عربستان (خوزستان کنونی)، مملکت لرستان، مملکت کردستان، مملکت آزربایجان، مملکت گیلان و مملکت خراسان. لذا بر مبنای این حقیقت تاریخی و تجارب دیگر ملتهای جهان میتوان راه حلی برای مساله ملی در ایران پیدا کرد زیرا مخالفت یا نادیده انگاشتن این مساله راه به جایی نخواهد برد و دیر یازود باید درمان آن را جست. از حق تعیین سرنوشت تا بی حق و حقوقی در ایران فاصله فراوان است اما این فاصله را پیکار همه ملل ایران برای دموکراسی و آزادی و برایری پر خواهد کرد.
نویسنده: یوسف عزیزی بنی طرف