یاشار گولشن: رفراندوم اسکاتلند و شرائط ما
- توضیحات
- منتشر شده در چهارشنبه, 02 مهر 1393 00:12
روز ۱۸ سپتامبر با انجام رفراندوم استقلال اسکاتلند معلوم گردید که این منطقه همچنان بخشی از بریتانیا باقی میماند. پیش از این در کانادا نیز در دو نوبت در سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۵ برای استقلال کبک رفراندوم برگزار شده بود که در هر دو مورد نیز با رای منفی مواجه گردیده بود. بر عکس این موارد، رفراندومی که اخیرا توسط روسیه در کریمه اشغالی بدون پیش زمینههای معمول برای این گونه موارد انجام شد به جدائی کریمه از اوکرائین و پیوستنش به روسیه منجر شد.
از جریان رفراندومهائی که به شکل دموکراتیک انجام میشود و طی آن از مردم منطقهای که از نظر ائتنیکی، مشخصات منطقهای، سوابق تاریخی و یا موقعیت اقتصادی، خود را متفاوت از بقیه کشور میبینند، برای استقلال و یا ادامه وضع موجود کسب نظر میشود از دو زاویه میشود درس دموکراسی گرفت. در این موارد هم احترام به حقوق مردم را میشود دید و هم نتیجه حاصل یعنی پیروزی آنهائی را که پس از تامین منافع ملیشان موافق ادامه پیوند منطقه خود در چارچوب یک کشوراند را مشاهده کرد. در بر خورد محافل ایرانی به رفراندوم اسکاتلند نکته جالب اما آنجا است که نشانی از درک این درسهای دموکراسی وجود ندارد بر عکس، این برخورد حاوی نکتههائی است که از تعقیب خود جریان رفراندوم جذابتر مینماید.
به غیر از طیف معین تبلیغاتی جمهوری اسلامی و ویترین آن روزنامه کیهان که بدلایل سیاسی و در ادامه سیاست جار و جنجال ضد غربی، در هر دو مورد کریمه و اسکاتلاند با اشتیاق از جدائی و استقلال طرفداری میکرد، بنظر میرسید دیگر محافل حکومتی و غیر حکومتی ایرانی، از اصلاح طلب تا اپوزیسیون چپ و راست غیر حکومتی، بصورت مشابه سیاست بایکوت نسبی خبری را در مورد رفراندوم اسکاتلند در پیش گرفته بودند.
من تا پیش از مشخص شدن نتیجه منفی این رفراندم، به غیر از یک مقاله در سایت اخبار روز که به آن نیز در آخر این نوشته میپردازم مطلب در خوری از نظر خبری و تحلیلی در مدیای ایرانی ندیدم. در حالی که در مقایسه با مورد مشابه کریمه که شرائط غیر دموکراتیک جدائی آن از اوکرائین و پیوستنش به روسیه جای بحث ندارد، مباحث زیادی را در مدیا و در میان محافل ایرانی شاهد بودیم. در آن مورد حتی به نظر میرسید برخورد محافل چپ با جریان پیوستن کریمه به روسیه با همدری و گاها با تبلیغ به نفع آن، در همسوئی با تبلیغات ضد غربی همراه بود بطوری که بدون اینکه شرائط روسیه امروز با دوره اتحاد شوروی را در نظر بگیرند، جبهه گیریهای شرق و غرب در دوره جنگ سرد را ملاک موضع گیری خود قرار میدادند.
برای من نگرانی محافل و مدیای ایرانی از مطرح کردن اخبار رفراندم اسکاتلند حقیقتا قابل درک نیست. این که این اخبار ممکن است مطالبات بخشی از ساکنین ایران را که تمایلات جدائی از ایران دارند را تشدید کند بی مورد به نطر میرسد. در واقع آنهائی که چنین تمایلاتی دارند زمینهای برای مشابه سازی شرائط بریتانیا و کانادا را در ایران نمیبینند. در هیچ یک از مناطق ایران که مساله استقلال میتواند مطرح باشد حکومت محلی منتخب مردم آن منطقه بر سر کار نیست تا این مطالبه را مطرح و به پیش ببرد. در مقام مقایسه در کبک کانادا و اسکاتلند، این مساله پس از روی کار آمدن حزب استقلال طلب آن مناطق اجرائی شد و برای بر پائی آن با دولت مرکزی مذاکره شد. بعلاوه در مرکز ایران نیز حکومتی بر قرار نیست که به اصول معمول دموکراسی معتقد بوده و برای اراده مردم و ائتنیکهای مختلف حقی قائل باشد و مهمتر از آن، در اپوزیسیون در انتظار نشسته نیز نه چنین تمایلی و نه چنین ظرفیتی برای تدارک و برپائی چنین نظر خواهی هائی دیده میشود.
به این نکات میتوان موارد دیگری را نیز اضافه کرد و نتیجه گرفت که انصافا ترس محافل ایرانی از استفاده استقلال طلبان با مشابه انگاری شرائط بریتانیا و اسکاتلند با وضعیت ایران و مثلا آزربایجان و کردستان بی مورد است. به نظر من شرائط موجود ایران حتی نمیتواند با شرائط عراق و افغانستان نیز که هر یک وضعیت خاص اقلیمی، مذهبی و اتنیکی خاص خود را دارند مقایسه شود.
اگر نگرانی از مشابه سازی شرائط دیگر کشورها در بین است میتواند صرفا با وضعیت یوگسلاوی سابق منطقی به نظر برسد. وجود یک ناسیونالیسم متوهم ایرانی که بدون ذرهای انعطاف، با ساختن و بزرگ کردن یک پیشینه تاریخی پر افتخار چند هزار ساله برای خود، حقی برای ائتنیکهای دیگر قائل نمیشود و حتی نفس وجود آنها را نیز در کل نفی میکند، چیزی مشابه ذهنیت و شیوه برخورد خشن و ویرانگر صربها را در نظر میآورد که میدانیم به چه فجایعی دست زد و در نهایت باعث چند پاره شدن یوگسلاوی گردید. از این نظر است که به نظر من نگرانی محافل و مدیای ایرانی از امکان مشابه سازی رفراندم استقلال اسکاتلند بر وضعیت ایران بیمورد است بر عکس، میشود با درس گرفتن از آن از تکرار وصعیت یوگسلاوی جلوگیری کرد. در واقع به جای مشابه سازی بایستی رفراندوم اسکاتلند را بصورت درس دموکراسی برای آنهائی دید که در مقابل حق تعیین سرنوشت وحاکمیت ملی مردم میایستند و آنرا جرم و جنایت تلقی میکنند. این میتواند درس تلرانس برای اندیشه غالب بر بخش اعظم صحنه سیاسی ایران باشد که اساسا وجود ائتنیکهای متفاوت و فرهنگهای جدا از فرهنگ موسوم به ایرانی را قبول ندارد و همه ساکنین ایران را در قالب ملت ایران که مختصات آن نیز بر بستر زبان فارسی و تاریخ قوم پارس و نژاد موسوم به آریا تبیین شده است میبینند و سرزمین ایران را ملک مشاع همه مردم ایران حساب میکنند و آنرا تجزیه ناپذیر میدانند.
مساله ناسیونالیسم متوهم ایرانی مسالهای نیست که دستکم گرفته شود. این فاکتوری است که مجموعه سیاستهای حال و آینده حاکمیت مرکزی ایران را تحت تاثیر قرار میدهد. نمونهای از این ناسیونالیسم متوهم که در ارتباط با همین رفراندم استقلال اسکاتلند هم هست در نوشتهای از آقای محمود دلخواسته با عنوان “رفراندوم اسکاتلند و تبعات آن” که در سایت اخبار روز درج شده است بخوبی خود را نشان میدهد. آقای دلخواسته با درج همه اطلاعات تفصیلی در مورد پیش زمینهها و تبعات رفراندوم اخیر، در برخورد به مورد ایران میگوید:
“ملی گرایی ایرانی آنگونه که در فرهنگ کوچه و بازار در طول تاریخ ساری و جاری بوده است و آنگونه که در ادبیات ایرانی میبینیم، خطابش نه نژاد و قومیت که انسانیتِ انسانها بوده است و اینگونه است که همیشه در ورای قومیتها و زبانها در جستجوی انسانها بوده است. شعر جاودانه سعدی که بنی آدم را اعضای یکدیگر میبیند باز تاب این نوع نگرش میباشد، و به همین علت است که شاید نشود ملتی را یافت که در طول تاریخ مهاجمان و فاتحان سرزمین خود را هضم و درونیِ خود کرده باشد. برای مثال در عرض یکی دو نسل بسیاری قبایل وحشی مغول را که بیشتر ایران را به توبره کشیدند تبدیل به شاعر و عارف و صوفی کرد. و عنصر ایرانیت اینگونه است که در چهارراه حوادث تاریخ استمرار یافته است” وی اضافه میکند : “ملی گرائی ایرانی خطابش نه نژاد و قومیت که انسانیتِ انسانها بوده است و اینگونه است که همیشه در ورای قومیتها و زبانها در جستجوی انسانها بوده است.” و در ملی گرایی ایرانی، یک قطره خون ایرانی همه وجود تو را ایرانی میکند.”
نقل قول بالا چکیده اندیشه پان ایرانیستی را در خود دارد و آن اینکه ملی گرائی ایرانی کاری به نژاد و قومیت دیگر ندارد و همه ساکنین سرزمین کنونی ایران، ایرانیاند چرا که “یک قطره خون ایرانی همه وجود را ایرانی میکند”. ما اما در عمل دیدهایم که مفهوم اینکه ملی گرائی ایرانی کاری به نژاد و قومیت دیگر ندارد اینست که در واقع هیچ نژاد و قومیت دیگر را به حساب نمیآورد. زبان ملی گرائی ایرانی فارسی است، پیشینهاش حکومتهای پارس و دست آوردهایش تمدن هخامنشی و افتخاراتش کشورگشائیها و بسط حقوق بشر ادعائی کورش و داریوش میباشد و در نتیجه به تبع آن با اعتقاد به اینکه در سرزمین ایران قوم و زبان و ائتنیک و موجودیتی غیر ایرانی وجود ندارد جائی برای رفراندوم جدائی نمیگذارد.
هر چند آقای دلخواسته از این قطره خون ایرانی به غیر از شعر سعدی و همچنین شاعر و عارف و صوفی کردن “قبایل وحشی مغول” تعریفی ارائه ندادهاند اما به نظر میرسد این شبیه همان اعتقاد فطری اسلامی است که با تولد از پدر مسلمان ایجاد میشود و با نفی آن، شخص مرتد فطری و اعدامی میگردد. باین ترتیب نیز در مسلک ملی گرائی ایرانی یک قطره خون ایرانی و جرعهای از دریای معرفت عنصر ایرانیت کافی است که همه وجود شخص را ایرانی کند و در نتیجه اگر کسی این جسارت را داشته باشد که آنرا نفی کند قائدتا مرتد ملی به حساب میاید.
۱۹سپتامبر۲۰۱۴