نامه ی تاریخی عباس لسانی خطاب به مراجع قضایی ایران: این چه مرضی است در میان فارس پرستان که دشمنی به خصوصی با "تورکان" دارند؟+ تصاویر

آذوح: عباس لسانی، فعال شناخته شده ی حرکت ملی آذربایجان جنوبی در پی صدور حکم غیرقانونی یک سال حبس برای وی جوابیه ای تاریخی منتشر نمود.
این نامه ی سرگشاده آقای لسانی چنان زیبا و با قدرت از موضع حرکت ملی و حقوق به حق ملت آذربایجان سخن گفته که هر وجدان آگاهی را با واقعیات آذربایجان جنوبی آشنا خواهد کرد.
آذوح شما را به خواندن این نامه ی تاریخی دعوت می نماید:
ریاست محترم دادگاه های تجدید نظر استان اردبیل
و تمامی وجدانهای بیدار و آزاد
با سلام:     ( قبل از ورود به بحث لازم به توضیح است به  دلیل آنکه در پرونده های قبلی با اتهاماتی از این قبیل مواجه شده و دفاعیات و اعتراضات دقیق حقوقی و قانونی متعددی بر موارد مختلف و مشابه انجام داده ام و معمولا دادگاهها ی محترم با درج جمله ی: « دفاعیات بلاوجه...» در دادنامه ها اقدام به صدور احکام مصلحتی نموده اند، مرا بر آن داشت در این مورد از ورود به آن ورطه ی بی حاصل و تکرار مکررات خود داری نمایم)
با اندکی تامل در سیر و نحوه ی رسیدگی به پرونده های قضایی خود در طی سالیان گذشته در شهرها و استانهای مختلف بر این باور و نتیجه رسیده ام که سیستم قضایی حاکم بر کشور مصداق عینی و بارزی است بر مَثَل معروفی از کهکشان اَمثال بیکران ملت آذربایجان به این مضمون، که: « ده ییرمان بیلدیگین ائده ر چاخ چاخ باشین آغریدار» اما بااین تفاوت که ده ییرمان یا همان آسیاب طبق مکانیزم تعریف شده، وظیفه ی ذاتی خود یعنی آرد نمودن غلات و تسهیل در چرخه ی غذایی نوع بشر را به انجام می رساند، حال آنکه سیستم قضایی کشور حداقل در مواردی که خود شاهد بوده ام، درست در جهت عکس و خلاف وظیفه ی ذاتی خود حرکت نموده است، چنانکه روز به روز به یمن مصلحت اندیشی ها، قامت ظلم و ظالم بر افراشته تر و کمر مظلوم و عدالت خمیده تر و خردتر شده است. آنگاه که در یکی از دفاعیات خود در اعتراض به حکم صادره در پرونده های گذشته خود تصریح نمودم که:"اگر خامه ی عدالت را از عدل عدول دهید تیشه ی مصلحتی به کف خواهید یافت که نه موجب تقویت اساس ملک، بلکه سبب تزلزل ارکان مملکت خواهد شد ". اما اینک باید اذعان نمایم که آن جمله حاصل خوش بینی من بود، زیرا اینک بعد از سالها به این نتیجه رسیده ام که آن خامه، نه خامه ی عدالت که خامه ی مصلحت بوده است و بس وآن نیست جز مصلحت نظام، نظامی که مقدس! است و بقایش ایجاب می کند حقوق تمامی ملل، اقوام، طبقات، لایه ها و اقشار جامعه تعطیل و منکوب شود .
یکی از مصادیق  ادعای فوق،همین پرونده ی جاری است که با نگاهی منصفانه در پروسه و روند آن؛ مانند: نحوه ی بازداشت از سوی مامورین اداره ی اطلاعات(بدون ارائه ی مجوز ورود به منزل) - مکان بازداشت( منزل شخصی) که به رغم تفتیش منزل بدون حضور اینجانب(بعد از بازداشت من و انتقال به بازداشتگاه به رغم اعتراض خانواده اقدام به تفتیش منزل نمودند) به غیراز برداشتن کیس کامپیوتر از کارافتاده و فاقد چندین قطعه ی سخت افزاری از جمله "هارد"، دست آوردی از تفتیش آنچنانی خود نداشتند- اطاله ی معنی دار و بیش از حدّ دادرسی حدود سه سال و نیم- نقض و زیر پا نهادن اصل 168 قانون اساسی به رغم تاکید و هشدارهایی که طی لوایحی جهت برگزاری جلسه ی دادگاه به صورت علنی و با حضور هیات منصفه ، خبرنگاران و عموم مردم ابراز نمودم - تشکیل جلسه ی دادگاه بدون حضور اینجانب و صدور رای بر محکومیت و جالب توجه آنکه رای صادره را در دادنامه حضوری اعلام نموده اند.
اینها جزئی از موارد ی می باشد که به مثابه رفتارها و افعال ناقض و نافی قوانین اساسی و قضایی و همچنین حقوق فردی و شهروندی اینجانب بوده است  که خود مؤید سطور بالا بوده و به خودی خود سالب اعتماد و قطع امید هر شهروند در اجرای عدالت از سوی مراجع ذیصلاح خواهد بود. با این اوصاف و با مطالعه ی دادنامه ی صادره از سوی دادگاه بدوی به سهولت می توان به این نتیجه رسید که هدف قاضی محترم و گردانندگان پشت پرده، به رغم پریشان گویی ها در متن دادنامه، محکوم نمودن این جانب به هر بهانه ای، حتی با استمساک بر موارد خلاف واقع و فاقد هرگونه سند، مدرک و ادله ی اثباتی معتبر و محکمه پسند و صرفا با استناد بر گزارش اداره ی اطلاعات که ید طولایی در پرونده سازی های هدفمند و مغرضانه ی متعدد، طی سالیان گذشته بر علیه فعالان ملی- مدنی آذربایجان دارد؛ اقدام به صدور رای بر محکومیت این جانب نموده است و این خود یکی از عللی بود که مرا وا می داشت در اجرای اصل 168 قانون اساسی پا فشاری نمایم تا حد الامکان تاثیر خبط و عمد های مغرضانه در سیر رسیدگی به پرونده و صدور حکم به حداقل برسد، که متاسفانه با عدم قبول تقاضای مشروع و قانونی من بر علنی بودن دادگاه و صدور حکمی غیابی و کاملا غیر عادلانه، خانه ی عدالت خود مسلخی گشت برتن نحیف عدالت.
حال با آوردن برخی از نکات دادنامه پرداختی هر چند گذرا برآن خواهم داشت اما نه به امید نجات عدالتی که در زیر پای مصلحت قربانی شد، بلکه مخاطب من آن وجدانهای بیدار و آزاده ای است که درجای جای این کره ی خاکی صدایم را می شنوند، و یا حتی آنانکه در همان مسلخ و قربانگاه عدالت، ظلم را می بینند اما درد نان و نام و پٌست و مقام دارند، و نه تنها دم بر نمی آورند بلکه کار گزار ظلم و بی عدالتی هستند بر علیه ملت خود.
-در متن دادنامه در پرداخت به یکی از اتهامات این جانب آمده است: «... فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران بدین توضیح که تقارن زمانی رد لایحه ی دوفوریتی طرح آب رسانی به دریاچه ارومیه،عناصر تجزیه طلب استان فعال و مردم را به تجمع اعتراض آمیز در میادین و مراکزاصلی شهر دعوت و فراخوانی نمودند...». در ابتدا لازم می دانم سئوالی که در پرونده های گذشته ی خود به صورت کتبی و شفاهی از قُضات و مسئولین قضایی  نموده ام را تکرار نمایم: آیا ماهیت و یا مانیفست مستتر نظام، تعاریفش بر علیه موجودیت و منافع ملت تورک آذربایجان است؟ یا منافع و حقوق ذاتی، طبیعی و ملی ملت آذربایجان است که در صورت احقاق و احیا، امنیت نظام را به خطر می اندازد؟!. البته در توضیح عنصر مادی مورد اتهامی در دادنامه، به قسمتی از سوال من جواب داده شده است به این صورت که: اتهام « فعالیت تبلیغی علیه نظام ... » به دلیل فراخوانی مردم در اعتراض به خشک نمودن تعمدی دریاچه ی اورومیه تفهیم و حکم صادر شده است!.
چنانکه در مراحل ابتدایی پرونده نیز گفته و نوشته ام و باز تاکید می نمایم که هرچند به علت بازداشت زودهنگام، سعادت همیاری با فعالین و مبارزین مدنی آذربایجان را نداشته ام و اتهام وارده را طرحی بی اساس و مغرضانه از سوی اداره ی اطلاعات می دانم، اما به صراحت اعلام می کنم: دست آن مبارزین غیور و آگاه را می بوسم که در مقابل بی تفاوتی برخی، و موضع گیری مغرضانه و عامدانه ی اکثر دولتیان و مجلسیان مدیحه گوی و منتصب، لاقید نمانده و تلاش نمودند تا جلوی نابودی نگین آذربایجان را بگیرند، تلاش و صدایی که اگر شنیده می شد امروز شاهد افسوس های نمایشی و در حدّ تظاهر دولت مردان در رابطه با خشک شدن!!! دریاچه ی اورومیه نبودیم. حال چگونه به خود جرات می دهند آنانکه شاهد و حتی عامل مظالم و تبعیضهای بی شمار بر علیه ملت آذربایجان بوده و هستند، استفاده از ابتدایی ترین حق انسانی، ملی و قانونی این ملت تحت ستم را که همانا حق اعتراض است و به صراحت در اصل 27 قانون اساسی نیز مندرج شده است را عملی مجرمانه دانسته و با زدن اتهاماتی واهی اقدام به سر کوبی فرزندان این ملت می نمایند، ملتی که تحت بیرحمانه ترین نوع استثمار و بهره کشی انسانی- اقتصادی قرار دارد و موجودیت مادی و معنوی خود را در حال نابودی می بیند و تنها راه نجات خود را در شکستن سکوت سیاه وننگین، و روی آوردن به فریاد سرخ یافته است. بااین اوصاف اقدام فعالین حرکت ملی آذربایجان نه تقارن بوده است و نه تصادف، بلکه عکس العملی بوده است بر اقدامات ضد آذربایجانی عاملان شوونیزم فارس.
-در دادنامه آمده است: « ... اداره ی کل اطلاعات استان با اخذ دستور قضایی نسبت به بازرسی و تفتیش منزل متهم که از عناصر محرزTV اصلی بوده اقدام، کامپیوتر شخص متهم بررسی، ارتباط مستمر مشارالیه با تجزیه طلبان مقیم خارج و شبکه ماهواره ای گوناذ و از طریق فضای سایبری در خصوص تجمع و گردهمایی در مرکز استان، دریاچه ارومیه، تمرکز نیروهای تجزیه طلب، مباحثی رد و بدل و...». قاضی محترم پرونده، بدانید و آگاه باشید متنی که از سوی اداره ی کل اطلاعات استان تنظیم و توسط شما به عنوان دادنامه به این جانب ارائه شده است، متشکل است از اوهام و غرض ورزی های ایشان در مواجهه با موجودیت جنبش حق طلبی ملت آذربایجان- تناقض گویی ها و قلب حقیقت و... که هر وجدان بیداری با مروری بر آن پی به ماهیت و نیات مستتر و آشکار تنظیم کنندگان آن خواهد برد. اما برای آگاهی شما و افکار عمومی باید چنین گفت: آن به زعم شما "تجزیه طلبان مقیم خارج..."به رغم متاثر شدن از فضای خارج و فاصله گرفتن از واقعیت های موجود جامعه ی آذربایجانی در داخل و بعضا به دلیل پٌمپاژ مغرضانه و هدفمند خبرها و اطلاعات مسموم و خلاف واقع از سوی عوامل تحت فرمان نیروهای امنیتی، جهت اجرای تاکتیک مثلثی خطرناکی چون: "داده ی غلط"- "تحلیل غلط" –  و در نتیجه سوق دادن به سمت-"عمل و عکس العمل غلت"، تلاش دارند تا بازوی خارج از کشور حرکت ملی را تحت کنترل و یا به انحراف بکشند، و آن نیز حاصل خفقان موجود در داخل است که مانع اصلی گردش آزاد و شفاف اطلاعات بوده و نتیجه ی آن بعضا فاصله گرفتن فعالین مقیم خارج با متن توده ی ملت آذربایجان شده و باعث موضع گیری های رادیکال و دور از واقعیت و همچنین انتظارات خارج از ظرفیت و پتانسیل موجود جامعه ی آذربایجانی، از سوی برخی فعالین و مجموعه ها می شود که در هر فرصتی مورد نقد و حتی مخالفتهای فعالین داخل بوده و خواهد بود. اما آنان کسانی نیسند  جز فرزندان و پاره های تن این ملت، که در نتیجه ی اختناق و خفقان حاکم بر جامعه، عرصه چنان بر آنان تنگ شد که چاره ای جز مهاجرت و یا تبعید خود خواسته نداشتند. آنان وجدانهای بیداری هستند که به رغم سختی زندگی در غربت، آناوطن را فراموش ننموده و هر کدام به وسع و توان خود در رساندن صدای مظلومیت ملت آذربایجان از هیچ تلاشی فرو گذار نبوده اند و همین ایفای نقش بسیار مثبت است که آنان را در هیبت یکی از بازوان پر قدرت حرکت ملی آذربایجان و یا در اصل یکی از دو بال پرنده ی آزادی آذربایجان ظاهر نموده است. گردانندگان "گوناذ TV" نیز از این قاعده مستثنی نیستند آنان خلف همان اسلافی هستند که حتی هفته ای یک ساعت را برای رساندن صدای این ملت مظلوم مغتنم می شمردند. بدون شک با وجود تمامی دسیسه ها و سنگ اندازی ها، پتانسیل انسانی عظیم آذربایجان در خارج، اجازه نخواهد داد که این ملت بدون رسانه بماند. آری روزی با نام "اودلار یوردوTV " به مدیریت خانم "اکرم تباری" و آقای "رحمان اسدالهی" و روزی دیگر با عنوان "آنا یوردو TV " به مدیریت آقای "علی رضا نظمی افشار"و امروز نیز با نام " گوناذ TV " به مدیریت آقای "احمد اوبالی" دوام یافته است و صد البته TV ها ، رادیوها، سایتها و تشکلها و انجمن های حقوق بشری، چه در گذشته و چه در حال حاضرهمانند "آسمک"، "آداپ" و... در فضای مجازی و حقیقی صدای رسای این ملت بوده و خواهند بود.
البته چه جای تعجب است بر این همه حساسیت شما نسبت به این رسانه ها ؟، وقتی ملتی را با بسیج تمامی رسانه های داخلی در چنبره ی تبلیغات مسموم و خلاف واقع احاطه نموده و هویت آنان را نشانه رفته اید و تنگ نظری و تمامیت خواهی را به آن حدّ رسانده اید که پخش هر از گاهی چندین برگ اعلامیه و سی دی حاوی حقایق آگاهی دهنده در متن جامعه و توده ی مردم را  بر نتابیده، عاملان آنرا به هنگام بازداشت، تحت شدیدترین نوع شکنجه ها قرار می دهید و صد البته  با این عمل، وحشت خود را از بیداری ملی و آگاهی سیاسی ملت آذربایجان که به مثابه پاشنه ی آشیل شوونیزم فارس است را آشکار می کنید. با این حساب نوع و شدت مواجهه ی شما با رسانه های فوق الذکر که نه تنها رسالت خبر رسانی را به نحو احسن انجام می دهند، بلکه در آگاهی ملی ملت آزربایجان سهم به سزایی دارند، قابل تصور است. شما در مقاطع و زمانهای مختلف ارتباط و یا مصاحبه با این رسانه ها را برای فعالین ملی به عنوان جرم تفهیم اتهام نموده اید که هدفی جز قطع ارتباط فعالین ملی با دنیای خارج و قلع و قمع آنان را متصور نتوان بود. و اینک نیز گوناذ TV ذهن شما را چنان مشوش و مشغول نموده است که به خود اجازه داده اید چنین جمله ای در حق من به کار برید: «... از عناصر TV اصلی بوده ...» معلوم نیست آیا این جمله غلط تایپی است یا خیر و منظور از"TV اصلی "چه بوده است و آیا TV"فرعی" کدام است؟. اما من به این جمله ی مبهم جوابی دقیق خواهم داد حرکت ملی آذربایجان ققنوسی است که از خاکستر ویرانه های تراژدی بزرگ قرن بیستم یعنی نسل کشی ملت آذربایجان در 21آذر 1325 شمسی سر بر آورد، که حاصل اتحاد شوم نژاد پرستی فارس، به رهبری "محمد رضا پهلوی" و قدرت تازه به دوران رسیده ای به نام آمریکا، به رهبری "ترومن" و اتحاد جماهیر شوروی، به رهبری ژوزف استالین بود. ملتی که به عنوان اولین وجه المصالحه ی جنگ سرد قربانی شد و کام نژاد پرستان فارس را شیرین نمود. اما دیری نپایید و حرکتی به مثابه آتش زیر خاکستر به همت آزاد اندیشان و روشنفکران ملی   دگر باره قور(گٌر) گرفت و اوجاق رو به سردی گذاشته ی هویت ملی ملت آذربایجان را با گرمایی ملایم اما مداوم و مقاوم، جان و روح تازه ای بخشید چنانکه فرزندان خلف آن خونهای به ناحق ریخته شده، به میدان آمده و طرحی نو در انداختند و با سر لوحه قرار دادن مبارزه ی مسالمت آمیز و مدنی خواستار تحقق حقوق پایمال شده ی ملت آذربایجان شدند که من نیز به عنوان سرباز کوچک این عرصه، زاییده و محصول این موج بیداری از درون هستم. بیداری ای که یک علت داشت و یک عامل، علت آن، اِعمال مظالم همه جانبه و عینی بر ملت آذربایجان است و عامل آن، روشنفکران ملی در عرصه های مختلف که مانع قطع ارتباط بین نسل سرکوب شده و نسلهای بعدی این ملت شدند. 
پس آشکار است هیچ عامل خارجی در ظهور و بروز حرکت ملی آذربایجان دخیل نبوده است برعکس با قدرت گرفتن حرکت ملی و به مدد پیشرفت تکنولوژی و همچنین بارزتر شدن فعالیتهای فعالین داخل، چنان تاثیری در فضای بین المللی گذاشت که انگیزه های لازم را در آذربایجانیهای مقیم خارج برای رساندن صدای ملت در بند خود ایجاد نمود. یعنی در اصل تمامی مجموعه ها، رسانه ها وتشکلها محصول حرکت داخل بوده و تا جایی که من میدانم اکثر آنها ریشه در داخل دارند و به عنوان وظیفه ی ملی تلاش دارند، از خطوط ترسیم شده توسط فعالین ملی داخل، تخطّی ننمایند.
سوال دیگر از مسئولین اطلاعاتی اینکه؛ در سال 1390شما به هنگام بازداشت دو ماهه ی من در بازداشتگاه اداره ی اطلاعات در رابطه با همین پرونده مدعی شدید که اسنادی به دست آورده اید که نشانگر وجود اختلاف شدید و در حد دشمنی من با مدیر شبکه ی "گوناذ TV " می باشد و نتیجه گرفتید که: « درست است به دلیل کارهایی که طی این سالیان انجام داده ای نظام دل خوشی از تو ندارد اما می توانیم بر علیه دشمن مشترک خود یعنی "گوناذ TV " متحد شویم» که من به این تقاضای سخیف شما شدیدترین عکس العمل را نشان دادم. شما آن روز رفتید اما روز بعد با پرونده ای قطور برگشتید و ادعا نمودید که:« با این اسناد و مدارک به راحتی می توانیم برایت حکم مُحارب از دادگاه بگیریم و یا حد اقل 15 الی 20 سال زندان در شهر زاهدان و یا بدتر از آن را تدارک ببینیم و اگر اینهاهم کارگر نیفتد، می توانیم مسئله ی اخلاقی برایت ترتیب دهیم و نابودت کنیم» و باز در مقابل سوال من که: چگونه می توانید چنین کاری انجام دهید، در حالی که من از خود مطمئن هستم؟. یکی از شماها با خنده ای آنچنانی گفت: « کاری ندارد فردی تقریبا شبیه تو را با کمی کار بر روی چهره اش می توان در نقش تو ظاهر نمود و فیلمی تهیه نموده و همه جا پخش کرد و تا تو بیایی ثابت کنی که تو نیستی کار از کار گذشته است. اما راه دیگری هم هست که به راحتی می توان از اینها در گذشت». شما مرا تهدید نمودید، می دانید چرا؟ چون شما قصور کرده و ازهمکاران بازنشسته ی خود، شناخت کافی از من به دست نیاورده بودید و یا پرونده های گذشته ی مرا به درستی مطالعه ننموده بودید. من این عدم شناخت را در یافته به ظاهر نرم شده و پرسیدم: خوب آن راه چیست؟! و شما موضوع بحث روز قبل را بیشتر باز نموده و گفتید:« ما تو را با وثیقه ی سبک آزاد می کنیم و تو به تنهایی و یا با خانواده، به خارج می روی و پس از سپری شدن مدت زمانی، یک شبکه ی تلویزیونی راه می اندازی و به این طریق هم مقابل دشمن مشترکمان می ایستی و هم با تلویزیون به وظیفه ی ملی! خود عمل میکنی». گفتم: من نه توان مالی آن را دارم و نه تجربه ی چنین کاری را دارا می باشم. شما ادامه دادید: « نگران مسئله ی مالی نباش، نیروی لازم و متخصص را نیز در اختیار خواهی داشت» از شما سوال نمودم: شما که در خارج از کشور به ادعای خودتان افراد کافی دارید دیگر چه نیازی به من است؟. شما یک جمله گفتید: « فقط سن احمد اوبالی نین اَنگین سیندیرا بیلرسن». در هر حال سخنانی چند رد و بدل شد و مرا به سلولم برگرداندید تا فردا زمینه ی کارها را فراهم نمایید. فردا رسید و من آنچه را که لازم بود دریافته بودم و دیگر نیازی به ادامه ی آن نقش نبود. آن روز اولین سخن شما این بود: «آیا فکرهایت را کردی؟ امید واریم عاقلانه عمل کنی» در جواب، این سخنان را شنیدید: شما می توانید مرا زندانی کنید، اعدام کنید و حتی با آبروی خود و خانواده م بازی کنید، تحمل اینها سخت است اما نه به سختی تحمل پستی و حقارت ناشی از خیانت، جان من و آبروی من چه ارزشی دارد در مقابل عظمت آزادی ملت آذربایجان. و شما برافروخته شدید و تلاشتان برای پنهان نمودن خشمتان بیهوده بود .عصبانی شدید، همچون عصبانیت بازی خوردگانی که تیرشان به سنگ خورده است، و این شایسته ی شما  بود . چگونه به خود اجازه دادید چنین تقاضای ننگین و سخیفی را از من داشته باشید؟ البته آن چیزی که شما را به این سمت سوق داد، باز از عدم شناخت کافی شما از من بود، شما نقدهای منطقی، تند و بی تعارف مرا که جزئی از وظیفه ی ملی خود میدانم را به حساب دشمنی با فلان مجموعه و یا شخص  گذاشتید، غافل از آنکه در راه رشد، پویایی و سلامت حرکت ملی آذربایجان هر فعالی وظیفه ی ملی خود می داند که بدون کوچکترین ملاحظه ای نقد کند و نقد پذیر باشد، در قید و بند حب و بغض ها نباشد. یعنی میزان، منافع ملی ملت آذربایجان است و تمامی مجموعه ها، تشکلها، اشخاص و رسانه ها تا زمانی مورد تایید فعالین و ملت می باشند که در راستای منافع ملی ملت آذربایجان قدم بردارند و نقد های بجا و منطقی را بپذیرند در غیر اینصورت به خودی خود ایزوله خواهند شد. حال بعد از شرح این وقایع، این سوال پیش می آید: شما را چه شده است که چرخشی صدو هشتاد درجه ای نموده و به ادعای خودتان دشمن مشترکمان "گوناذ TV " را در دادنامه از نزدیکان من معرفی می نمایید. آیا این از عقب بام افتادن است یا تلاش برای تسهیل صدور مجرمیت از سوی دادگاه و یا سوژه دادن به دست عوامل تحت کنترل و مورد ادعایتان در داخل و خارج؟، همان معدود افراد حقیری که توان مقاومت در مقابل فشارها و ترفندهای شما را نداشته و شده اند غلام حلقه به گوشتان، تا ماموریتهای محوله از سوی شما را به نحو احسن انجام دهند. هم آنانکه در لِولها و کسوتهای مختلف و متفاوت و با نقابهای چشم نواز، از جمله: در هیبت روشنفکر! و نظریه پرداز، هر از گاهی در بزنگاههای حساس و حیاتی حرکت ملی ظاهر شده و با طرح خروجی های اتاق فکری اداره ی اطلاعات، به عنوان "گفتمان"های به ظاهر علمی! و عقلانی!، اقدام به مخدوش نمودن حیاتی ترین عنصر حرکت ملی، یعنی روح مقاومت و مبارزه نموده و زمینه را برای مهار و انحراف حرکت ملی آزربایجان فراهم می نمایند. 
-در دادنامه موارد بسیاری است که بی پایه بودن آن محرز میباشد اما قسمتی را جالب دیدم تا اشاره نمایم:«... از عوامل و مرتبطین و مطلعین بصورت علی حده تحقیق، حکایت از این دارد که اعلامیه های مربوط به رد لایحه ی دوفوریتی طرح آبرسانی به دریاچه ارومیه را آقای عباس لسانی برای توزیع در اختیار عناصر تجزیه طلب قرار داده است. » باید تاکید نمایم من به هیچ عنوان  حتی یک فعال تجزیه طلب را نمی شناسم، بر عکس، فعالینی که من می شناسم شدیدا مخالف هر گونه تجزیه هستند علی الخصوص تجزیه ی سرزمین مادریشان آذربایجان که با سیاستی مغرضانه در راستای اهداف اختلاف افکن و مناقشه برانگیز با همسایه گان سرزمینی هر از گاهی از سوی حکومت مرکزی قسمتی از آن جدا و به همسایگان پیشکش می شود. و در رابطه با اعلامیه ها، خود بهتر می دانید که هیچکدام از اشخاصی که به عنوان مطلع به دادگاه احضار نمودید ادعاهای سربازان گمنام را تایید نکرده اند.
-مورد تعجب بر انگیز در دادنامه: « اعلامیه ای با مضامین و تاکید بر تشکیل دولت آذربایجان و نابودی شونیسم فارسی و...» غیر از قسمت آخر این اتهامات، یعنی "نابودی شونیسم فارس" تمامی آن به مانند دیگر اتهامات کذب محض است و هیچ گونه پایه و اساس حقوقی ندارند اما متعجب از آنم که تنظیم کنندگان دادنامه با چه منطقی  نگرانی خود از نابودی شوونیزم فارس را با طرح آن به عنوان اتهام مجرمانه بر علیه این جانب مطرح نموده اند؟ آیا حمایت ایشان از "برتری طلبی فارس" ناقض و نافی اصل 19 قانون اساسی نمی باشد؟.
-در دادنامه آمده است: « با صدور کیفر خواست علیه متهم از سوی دادسرای محترم عمومی و انقلاب اردبیل، صورت جلسه ی مورخه ی 18/6/1390 مرجع انتظامی که متضمن کشف کیس کامپیوتر حاوی مسایل مطالب قومی اعم از اعلامیه، مقاله با مضامین تجزیه طلبی می باشد.» و باز ادامه داده اید:«تحقیقات و گزارش های جامع و مبسوط اداره کل اطلاعات استان اردبیل از نامبرده و مطلعین و مرتبطین در خصوص فعالیت تبلیغی علیه نظام و تهیه ی اعلامیه مربوط به رد لایحه ی دو فوریتی طرح آبرسانی به دریاچه ی ارومیه که با عبارت مهیج و محرک تنظیم و بصورت گسترده در سطح شهر اردبیل توزیع و مردم را به ایجاد اغتشاش و نا آرامی تشویق و ترغیب واقدامات معنونه را از طریق ارتباط  اینترنتی برای عناصر تجزیه طلب خارج از کشور به منظور بهره برداری تبلیغی و تخریبی ارسال نموده...» در رابطه با کشف کیس کامپیوتر باید بگویم: کیسی که ایشان موفق به بردن آن شدند فاقد سخت افزارهای لازم خصوصا فاقد "هارد" بوده است و تمامی اسناد مورد ادعا، واهی و جعلی  بوده و یا اصلا وجود خارجی ندارند. و اما در رابطه با ادعای تحقیقات از "نامبرده" یعنی اینجانب،یاد آوری و تاکید می نمایم از اولین دور بازداشت خود توسط اداره ی اطلاعات در بهار سال 1376 شمسی با مقاومت و تاکید براصل قانونی، مبنی بر اینکه شاکی به هیچ عنوان حق ندارد از مشتکی عنه بازجویی کند؛ بر روی حق قانونی خود در بدترین شرایط ایستاده و به هیچ عنوان در طول سالیان متمادی، در هیچ یک ازپرونده های خود در بازداشتگاهها ی اداره ی اطلاعات، بازجویی پس نداده ام و ادعای فوق را شدیدا تکذیب می کنم و اعلام می دارم اگر یک سطر، آری فقط یک سطر از بازجویی من در اداره ی  اطلاعات از کل پرونده های من را رو نمایید تمامی اتهامات گذشته، حال و آینده را قبول و در مقابل هر حکمی معترض نخواهم بود. و اما در مورد قسمت آخر مطلب داخل گیومه: شما به تاریخ 18/6/1390، درست چهار روز قبل از تاریخ فراخوانی، در منزل مرا بازداشت نمودید، حال چگونه می توانستم به رغم اسارت در بازداشتگاه اطلاعات با عناصر تجزیه طلب! به وسیله ی اینترنت ارتباط برقرارنمایم و باقی قصه... آیا قاضی محترم متوجه تناقض گویی تنظیم کنندگان کیفر خواست نشده اند؟.
-در قسمتی از دادنامه آمده است:« تهیه و توزیع مقاله با عنوان "سرابی در کویر تاریخ" که متهم با طرح لزوم برقراری نظام لائیک و سکولار، دین گریزی جوانان را حاصل سی سال حکومت دینی قلمداد نموده است.» قبل از هر چیز باید گفته شود طرح این گونه موضوعات در دادنامه به عنوان عمل مجرمانه بر علیه متهم، خود عملی است مجرمانه از سوی دادگاه محترم که در وحله اول ناقض حق آزادی بیان و مصداق بارز تفتیش عقیده می باشد، که هم در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و هم در اصول قانون اساسی به صراحت به آن پرداخته شده است .اما در رابطه با مقاله ی" سرابی در کویر تاریخ"؛ در اینجا از قلم فرسایی در مورد آن به این بسنده می کنم:  تقاضا دارم بار دیگر آن مقاله را به دقت بخوانید و منصفانه قضاوت نمایید، آیا مصادیق عینی آنرا در منطقه و هر جای دنیا که شرایط محیا بوده، شاهد نیستید؟ من در آن مقاله نه تنها "دین ابزاری" بلکه هر ایدئولوژی زمینی را نیز که در حوزه ی قدرت تعریف شود خطرناک برای بشریت میدانم، به این دلیل که همگی قابل تفسیر و تعبیر به مطلوب هر انسانی می تواند باشد و آن یعنی تیغ تیز به دست زنگی مست سپردن .
همچنین در فرازی از دادنامه آمده است:«توجها به سوابق متعدد متهم در خصوص فعالیت قومی گرایی و تحریک و تشویق مردم به اعتراضات خیابانی به بهانه ی مناسبت های مختلف که اکثرا به ایجاد نا امنی منتهی شده و انکار و تکذیب بلاوجه مشارالیه و سایر قرائن و امارات موجود در پرونده، بزه کاری نامبرده را محرز و مسلم دانسته،...» آنگاه که بعد از سرکوب بی رحمانه ی قیام مسالمت آمیز و برحق ملت آزربایجان در خرداد 1385 در اعتراض به توهین روزنامه ی دولتی "ایران"، با غُل و زنجیر به پای میز محاکمه  کشیده شدم، جمله ای را در آنجا بیان نمودم:" فاعتبروا یا اولی الابصار " بدانید و آگاه باشید و از این قیام عبرت بگیرید که این گوشه ای از خشم ملت آذربایجان است و تا احقاق حقوق خود فراز و فرود خواهد داشت، اما خاموش نخواهد شد. اما گذر زمان نشان داد که مستی باده ی قدرت بسیار عمیق تر از باده ی شراب ناب است. قدرتی که سراب گونه است و توهم زا  و مجنونش را در ورطه ی خطاهای عظیم به ناکجا آباد سوق می دهد. قدرتی که منبع و علت اصلی آن را نه در صاحبان و متوهمین آن، که باید در جای دیگری جستجو کرد و آنان به دلیل همان سرمستی، از تشخیص آن عاجزند. آنان عاجز از آنند تشخیص دهند که قدرت به ظاهر روز افزونشان، جزء و بخشی از پروژه و سناریوی عظیمی است که  در منطقه به اجرا گذاشته شده است و یکی از ابعاد و اهداف مهم آن، مهار "فاندمنتالیزم" اسلامی یا همان بنیادگرایی اسلامی در منطقه است که از اواخر دهه ی هفتاد میلادی جهت مقابله با هجوم سرخ کشور شوراها- چه به لحاظ نظامی و چه به لحاظ ایدئولوژیک- توسط آمریکا در منطقه پی ریزی شد و علی رغم میل حامیانش، موجودیت این پروژه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نه تنها از موضوعیت نیفتاد بلکه با دگر دیسی استراتژیک و تعریف دشمن جدید، نوک پیکان خود را متوجه غرب نمود. و اینجا بود که آمریکا و متحدانش برای مهار هیولای خود ساخته، سیاست خود را در منطقه از استراتژی"دین آسمانی بر علیه ایدئولوژی زمینی" که در مقابله با مکتب سوسیالیزم اتخاذ نموده بود را در مواجهه با بنیا گرایی اسلامی(سنی و شیعه) ضد غرب، به استراتژی میان مدت « مذهب بر علیه مذهب» که میراث و حربه ی چند صد ساله ی جهان غرب بر علیه دنیای اسلام بود، روی آورد وبه مدد شبکه های ماهواره ای تندرو که نقش کاتالیزور را با  احیا و بروزرسانی مباحثات بی سروته و اختلاف افکن در میان مذهبین شیعه و سنی برعهده داشتند را نبش قبر واحیا نمود. یکی از اساسی ترین شروط اجرای این پروژه برای دوام و قوام این آتش خانمان سوز، برابری و بالانس قدرت در میان طرفین بود که با حذف و نابودی دشمنان ضد شیعی جمهوری اسلامی ایران یعنی طالبان در شرق و صدام در غرب، بالانس قدرت در منطقه چنان چیده شد( البته در حال حاضر نیز مواظبند تا این بالانس در هیچ نقطه ای از این جبهه ی وسیع به هم نخورد)  تا این زور آزمایی خارج از اختیار زور آزمایان،در قالب و بازه ی زمانی مورد نظر غرب، تا رسیدن به اهداف مطلوب از جمله رفع و دور نمودن کامل خطر بنیاد گرایی اسلامی با معطوف و محصور نمودن آن به سرزمینهای مستعد اسلامی، و با ترغیب و سرازیر نمودن فاناتهای مسخ شده ی آموزه های آنچنانی از چهار سوی جهان، بالاخص از اروپا و آمریکا برای حضور در کانونهای حادثه، خصوصا منطقه ی خاورمیانه با هدف حفظ امنیت غرب و اسرائیل و همچنین به حد اقل رساندن تتمه و تبعات منفی دوران گذار "شبه قرون وسطایی" دنیای اسلام به اجرا گذاشته شده است در این جا لازم می دانم تاکید نمایم که این دوره ی گذار به یاری ابزاهای رسانه ای و آگاهی دهنده ی فوق مدرن عصر، بر خلاف تصور آنانکه بقا و قوام خویش را در ادامه ی وضع موجود می بینند، بسیار کوتاهتر خواهد بود. همچنین در اینجا اشاره ای گذرا بر این مهم نیز خالی از لطف نخواهد بود که جنبش ها و حرکتهای مردمی اخیر در منطقه، خصوصا در ممالک عربی، برخاسته از پتانسیل عظیمی بود، که به دلایل فوق الاشاره و همچنین باهدف هموار نمودن بستر، برای نیل به آن استراتژی و پروژه ی کلان- با تغییر جهت و هدایت عوامل بازی ساز و بازیگر منطقه در روند آن، نه تنها هیچ یک از آن خیزشها به نتایج مطلوب ملل دمکراسی خواه منتج نشد، بلکه با گسترش هرج و مرج، بهار دلنشینی به دیکتاتورهای منطقه هدیه نمودند. چنانکه آنان نیز با مغتنم شمردن حوادث جاری، اقدامات لازم در برجسته تر نمودن وحشیگریهای گروههای درگیر توانستند با تبلیغات در حد مغز شویی، توسط لشگر رسانه ای و دیگر امکانات خود، به موفقیتی هر چند زود گذر در القاء اینکه: " هرگونه حرکت آزادی خواهانه، ضد استبداد و انقلابی در نهایت منجر به حوادث مشابه خواهد بود!" و به این طریق توانستند با تغییر ارزشها ی مطالباتی جوامع تحت حاکمیت خود، موجب تنزل  مطالبات ملل از ارزشهایی چون آزادی، عدالت، حقوق بشر، دمکراسی و ...، به امنیت و مقوله های خنثی و محافظه کارانه از این دست، موفق به بالا بردن سطح تحمل توده های مردم در مواجهه با مظالم و تبعیضات گسترده ی خود شده و اعتراضات در شرف وقوع را موقتا آرام نمایند.  و اینگونه شد که بهار عربی، هر چند بصورت زود گذر، به بهار دیکتاتورها مبدل گشت. البته تحلیل و مباحثه در رابطه  با مسائلی از از این دست، از جمله پروژه ی داخلیِ تزریق" امید کاذب بر اتفاقات پیش روی" و حاکم نمودن "جوّ انتظار" بر جامعه و نیروهای سیاسی دگراندیش در مقاطع و مراحل زمانی مختلف، با ایجاد بحرانهای ساختگی و تحت کنترل و همچنین بهره برداری مناسب از بحرانهای واقعی، با هدف خنثی نمودن هر نوع کنش و واکنش سیاسی-مدنی اعتراض آمیز در متن جامعه، مجالی بیش می طلبد، که...  
سخن آخر در رابطه با اعلام حکم به محکومیت اینجانب از سوی دادگاه بدوی: می خواهم به صراحت اعلام نمایم اگر شکنجه ها- حبس ها و اعدامها قادر به تغییر اراده ی ملتها بود، مطمئنا صفحات تاریخ به گونه ی دیگری رقم می خورد. تاریخ شاهد است اگر چه قدرتمداران در مواردی توانستند بر جسم حق گویان غلبه کنند اما همیشه مغلوب اندیشه های حق طلبان بوده اند و خواهند بود. چنانکه "ارنستو چگوارا" می گوید: « آنان به خیال خود ما را دفن می کنند غافل از آنکه ما را همچون بذر میکارند» و بدون شک رویشی خواهیم داشت تصاعدی،آری شما  به راحتی محکوم می کنید نه تنها مرا، بلکه طی سالیان متمادی صدها و بلکه هزاران فعال ملی-مدنی آزربایجان را که با روشهای دور از خشونت و مسالمت آمیز گرم نبردی هستند نا برابر، با شوونیزم فارس.  اینک سوال این است: به کدامین جرم؟!. تمامی این پرونده سازی و اتهام زنی ها برای چیست؟. آیا آنان چیزی غیر از حقوق انسانی – ملی ملت خود را خواستارند؟ آن حبس های طویل المدت برای چیست؟ کدام عمل تروریستی از آنان سر زده است؟ کدام فعال ملی راضی است حتی خونی از دماغ شکنجه گرش ریخته شود؟ چرا نمی خواهید واقعیت و ماهیت انسانی و مسالمت آمیز حرکت ملی آذربایجان را درک کنید؟، آنانکه اکنون در زندان شوونیزم فارس هستند چه گناهی مرتکب شده اند جز تلاش برای احیا هویت ملی ملت خود که تحت شدیدترین تهاجمات نژاد پرستانه، در حال نابود شدن است؟، مگر چه کرده بود "سعید متین پور" که "هشت" سال از بهترین دوران جوانی اش را از او گرفتید، اما چون کوه ایستاد و خم نشد؟. به کدامین جرم "آیت مهر علی بگلو" و هم رزمانش به "نٌه" سال زندان محکوم شدند آیا تلاش دیگری جز ایجاد تشکل در چهار چوب قانون و فعالیت قانونی داشتند؟ آنان نیز ایستاده اند و خواهند ایستاد، همچون سهند و ساوالان. راستی " علی رضا فرشی" دیگر چرا؟؛ او که فرزند شهید است و مانند پدر بزرگوار شهید ش سر می دهد اما ِسرّ نخواهد داد او که غیر از جمع آوری امضا و تسلیم آن بر استانداری جهت اخذ مجوز قانونی برای برگزاری مراسم  روز جهانی زبان مادری، کار دیگری نکرده بود، همان مجوزی که از اعراب و اکراد دریغ نشد. به راستی این چه مرضی است  در میان فارس پرستان که دشمنی بخصوصی با "تورکان" دارند؟ این مرض تورک ستیزی در لایه های مختلف حاکمیت به چه معنا است؟ و سوال آخر اینکه؛ این به ظاهر خودی های تورک نمای تورک ستیز، چه بر سرشان آمده است که این همه ظلم و تبعیض- به لحاظ فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و سرزمینی را بر علیه ملت خود می بینند و نه تنها دم بر نمی آورند بلکه خود کارگزار سیاستهای نژاد پرستانه بر علیه ملت خود هستند.                         
عباس لیسانی 25/1/1394
 
Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn